آناهیتا عرب عامری·۳ سال پیشدختری که لاغر و ریزه میزه نبودبه تمام آدم های لاغر حسودی می کرد. دلش می خواست لاغر و ریزه میزه بود. از این هایی که هرکسی نگاهشون میکنه میگه یه چیزی بخور جون بگیری. ولی ب…
آناهیتا عرب عامری·۳ سال پیشداستان های سرزمین عجایب: قسمت 1- آلیس در سرزمین عجایب نبودسه تا شمعدونی ها که خواهر بودن به ترتیب قد داشتن میرفتن که زیر نور لوستر خورشیدی آفتاب بگیرن. آلیس باز دوباره شیشه ریسه ای سبز جادوییش رو ج…
آناهیتا عرب عامری·۴ سال پیشنزدیکبیدار که شد بارون میومد. پرده ها رو کشید. رفت رو به روی آینه. بارون تند تر شد. آینه رو شکست. زد بیرون. دویید. تند تر و تند تر دویید. نمیدون…