آیدین آر·۷ سال پیشکفه سنگین احساسات هوا را به مقصد زمین ترک کردم. و می خواستم زمین را به مقصد زیر زمین ترک کنم. وارد ایستگاه مترو مهرآباد شدم. مقابل در مترو راننده های تاکسی صف کشیده بودند و مهربان تر از آنی که در روزهای بارانی و ساعات ترافیک برخورد می کردند به من لبخند می زدند. لبخندشان را با لبخند پاسخ دادم و پله های ایستگاه مترو را پایین رفتم. ایستگاه نونوار بود و ت...
آیدین آر·۷ سال پیشازدحام ترسناک است هوا نم داشت. هوا غم داشت. مقابل دکه روزنامه فروشی کنار ایستگاه مترو ایستاده بودم و تیترهای محزون تلفات جانی آتشسوزی ساختمان پلاسکو را میخواندم. تصاویر و تیترهای صفحه اول روزنامهها نشان از آن داشت که فاجعه بزرگ بوده است. طولی نکشید وارد ایستگاه مترو شدم. پلهها را پایین رفتم. پله برقی کار میکرد. موسیقی غمانگیزی از بلندگوهای ایستگاه...