شهرزاد قصهگو·۲ سال پیششب ششصد و بیست و پنجم یا موزهر روز تدوین، با چند دانه موز میروم اتاق تدوین. سارا، همکارم، میگفت پریروز در تامام اتاقها را زدم از موزهای روی میز، فهمیدم کدام اتاق مس…
شهرزاد قصهگو·۲ سال پیششب ششصد و هجدهم یا دانشگاهیونصبح است ساقیا و میگویند نیکوترین اندیشهها، صبح زود سراغمان میآید و در ذهن من، لیست خرید خمیردندان و کارامل برای قهوه است.تازه بیدار شده…