محمد شیوا·۳ سال پیشخانه ای روی مرز@abbas_valadii عکس از اینستاگرام عکاس عزیز خانمها لب مرز ایستاده بودند. آنجا که آب به ساحل میرسید. دیگر نمیتوانستند به پسرانشان بپیوندن…
بهرام شریفیان·۷ سال پیشآن نخ سوم منم میثم میگه، کابویها، وقتی بستهی جدید سیگارشون ر باز میکردن، قبل از هر کاری اول یه آرزو میکردن و سیگار سوم از سمت راست ردیف اول ر سر و ته می کردن بعد یه سیگار برمیداشتن برا کشیدن. و تا سیگارها تموم نمیشد و همون یه نخ نمیموند دست بهش نمی زدند. میثم میگه، نخ سروته ر که آتیش میکردند به آرزوشون میرسیدن. داشتم فکر می کردم آرزوم چیه. فکر کنم باید سیگار ر ترک کنم از...