vafa·۳ سال پیشداستان های خواب زدهاز روی تخت بلند شدم نگاهی ب اطرافم کردم و دیوارهای اتاقم را از نظر گذراندم دلم کمی تغییر میخواست.. مثلا رنگ کردن دیوار.. لباسهایم را عوض کر…
vafa·۳ سال پیشداستان های خواب زدهچشمانم را روی هم گذاشتم.. تمام بدنم نبض شده بود و میتپید.. در تمام بدنم خون جریان داشت.. حس میکردم حتی در تارهای مو، در قرنیه چشمانم هم خون…