نسرین ممبینی·۵ سال پیشخنده ی دختر ممنوعمرداد ۶۹ بود، نوجوون بودم؛ تعطیلات تابستون بود، اون روزها رو خوب به یاد دارم. تو هوای گرم و شرجی خوزستان یه خبر خیلی خوب خیلی سریع پیچید و…
نسرین ممبینی·۵ سال پیشداستان قهرمانی زنیادم هست بچه که بودیم هر روز مامان و بقیه ی زنهای همسایه دور همدیگه جمع می شدن و حرفای به اصطلاح زنونه می زدن، داداشم می گفت باز هم جلسه گ…