m_emaminia·۳ سال پیشاروم باش نفسم ..! -1قسمت - اول ساعت نزدیکای 11 شب بود از تاکسی پیاده شدم به سمت عمارت رفتم زنگ رو زدم که خدمتکار خونه درو باز کرد حیاط معماری خاصی داشت یک مسی…