شرمین نادری·۷ سال پیشدیوانگیبا دوستم کلید یدک ماشین مرد رفته را برمی داریم و یواشکی می رویم و در ماشین را باز می کنیم و یک شیشه عطر را خالی می کنیم تویش .من یک عروسک سنگ صبور را می نشانم جلویم و قصه می گویم برایش و بعد...
شرمین نادری·۷ سال پیشپایانیادم هست کسی به من گفته بود پایان شاد وجود ندارد ،همه پایان ها تلخ و غم انگیزند، همه میمیرند، همه آخرکار درد می کشند، همه حرفهای تلخ میزنند به هم و همه هرچه خوبی و دوستی و عشق بوده را فراموش می کنند و یا چه میدانم همه روزهای خوب را ا...