حدیث ذوالفقاری·۳ ماه پیشلاجوردبرایم رنگ لاجورد بیاور. آبی و باشکوه، اما کبود. با رگههایی ظریف از خون غروب. برایم آسمان لاجورد بیاور. تکههایی از آسمان را هنگام وداع با…
پرگار·۷ سال پیشقلب کبود دنبال رگ می گشت،"مشت کن دستت رو محکم!" با تشر خاصی که تو لحنش بود بهم گفت.سرنگ رو با احتیاط فرو کرد توی چاله بین ساعد و بازوم. سوزن سرنگ تا نیمه ها فرو رفت و بعد... هیچی.با عصبانیت سرنگ رو در آورد و چند بار با انگشتش محکم زد رو...