روجوف مفرحه·۷ سال پیشبار غمی که خاطر ما خسته کرده بوداصلا همین جمعه پیش بودروی قله نشستیم و بر پرده تاریک شب به کهکشان چراغ های شهر خیره شدیمدستم را گرفت...
روجوف مفرحه·۷ سال پیشنکـنَـد دستِ کـسـی دستِ تـو را لَمس کـنَـدحرفهایت شبیه آدمیزاد بوداما خواسته هایت شاخدارگفتی که عشق را به دو مصرع خلاص...