دروغ آوریل: سختی تنها دلیل افسردگی | افسردگیِ تزریقی

تازه از خواب بیدار شده بود. مامانش مثل هر روز داشت بخاطر یه اتم اضافه از خاک که بی اجازه روی میز شیشه‌ایش نشسته بود غر می‌زد هرچند تمام غرای مامان بین صدای بازی پسر بچه‌ی رقت‌انگیز و لجوجی که بخاطر تقدیر بدش مجبور بود "برادر" صداش کنه؛ گُم می‌شد ولی هنوز آزار دهنده بود.

هوا برای سر صبح بیش از حد گرم بود و این یعنی یه بار دیگه کلاسشو از دست داده بود و برنامه‌های کل هفته‌ش -درست مثل هفته‌ی پیش- بهم ریخته بود. حالا که کلاس به اون مهمی رو از دست داده بود دیگه دلیلی نداشت از تختش بیرون بیاد. گوشی نیمه‌جون‌ش که به زور سُرُم زنده بودو از زیر بالشش بیرون آورد و شروع کرد به "چرخیدن بی‌هدف" توی صفحات اجتماعی.

صفحه ایسنتاش پر شده بود از جملات سوس ماس داری که بی‌معنا بودن زندگیو نشون می‌داد. اوضاع پینترست، یوتوب و توئیتترشم فرقی نمی‌کرد. البته همین جملات سوس ماس دار واقعیت زندگی اون بودن. تقریبا ساعتای هشت-نُهِ شب بود که اون استوری بخصوصو باز کرد. طرف داشت گریه می‌کرد بخاطر اینکه پدر و مادرش بهش اهمیت میدن و نگرانشن! داشت بخاطر چیزی اشک می‌ریخت که کلاریسا دلش می‌خواست حداقل یه بار تجربه‌ش کنه.

ولی این چیزی نبود که اون استوری رو خاص می‌کرد. چیزی که مهم بود بخش دوم استوری بود. جایی که همون پسر با اشکای روی صورتش داشت نتیجه‌ی چند سال تحقیقشو می‌گفت. تیتر بخش دوم استوری "راه‌های خودکشی بدون درد" بود. (اگه زدین روی این لینک و خواستین این پستو بخونین برین قسمت کامنتا، بخونین، بخندین. با این ویژگی که دو ماهی یه بار حتمااا بهشون سر بزنین چون جنس جدید پخش میشه!)

اول استوری یکم بخاطر درک نشدن ناله کرد. می‌گفت وارد هر صفحه‌ای که می‌شد با یه مشت خُزعبلات انگیزشی مواجه می‌شد. نویسنده‌هاشونم اکثرا آدمای مرفه بی‌دردی بودن که بزرگترین مشکلشون انتخاب دسر بعد از غذاشون بود. بعدش رفت سراغ اصل مطلب و چندتا راه خودشی گفت.

***

قرص برنج، طناب دار. حتی اگه بی‌دردتر بودن ولی بازم بهشون دسترسی نداشت. حتی یه هفت تیرم نداشت که خیلی راحت و سریع خودشو خلاص کنه. قطعا هم خسته‌تر از این بود که بخواد از هسته سیب سم استخراج کنه!

مرگ موش یه ذره توی خونه داشتن. ولی کلاریسا نه می‌دونست کجا و نه می‌خواست مرگش نیم ساعت طول بکشه. حتی خفگی توی آبم زیادی طولانی و دردناک بود. برق گرفتگی هم نه توش تضمینی بود، نه بی‌درد بود.

تنها راهی که می‌‌موند پرش از ارتفاع بود. از اتاقش بیرون اومد. آخرین لبخند عمرشو زد و به سمت در پشتی آپارتمان که به پله‌های پشت بوم منتهی می‌شد رفت…

وقتی این پستو گذاشتم یکی یه راه دیگه ‌هم برا ناامید کردن مردن بقیه معرفی کرد. "اینکه هر روز اخبار مرگ و میرو بهشون بدی!"

از وقتی کرونا شروع شده هر روز آمار قربانی‌های کرونا سر تیتر روزنامه‌ها و اخبارِ. و جالب‌تر اینکه که هر کی می‌بینه بلند اعلام میکنه که "اوه اوه! امروز 3 نفر دیگه ‌هم مردن بر اثر کرونا! خدا به دادمون برسه!"

مشکل اینجاست که حتی اگه خودتم بخوای نمی‌تونی از این آمار کاملا دور باشی چون بخاطر همون کرونا وابستگی به فضای مجازی زیاد شده و به محض اینکه نت روشن میشه -و باید بشه- این آمار خود به خود به سمتت سرازیر میشن.

چیزی که از آمار مرگ و میر بدتره و تاثیر خیلی بدتری روی روان انسان داره آمار خودکشیِ. اینکه بدونی توی این لحظه و این ساعت یه نفر از زندگی توی این دنیا خسته شده و ترجیح داده زندگی‌شو تموم کننده آزاردهنده‌ست. حالا به جز خود آمار خودِ خودکشی تصور کنین یه حجم بزرگی آمار درباره‌ی "شاید خودکشی" دریافت کنین. آدمایی که دقیقا به همون اندازه افسرده و ناامیدن و می‌تونن به افسرده‌تر شدن ماها کمک کنن.

می‌دونین بخش جالبش چیه؟! اینکه بیشتر میریم سمت این جور آمارا و نوشته‌ها! همین ویرگول خودمونو درنظر بگیرین. اگه ببینین یه نفر یه پست با عنوان "تموم شد؛ اینم آخرین نفسام" منتشر کرده و کنارشم یه پست درست حسابی و کاربردی مثل "تکنیک‌های تقویت تمرکز" باشه و فقط وقت برای خوندن یکی داشته باشین کدومو انتخاب می‌کنین؟! (صرف نظر از نویسنده‌ش)

آمار (تعداد لایکا، نظرا و ویوها از طرف خود ویرگولیا) نشون میده که اکثرمون اون پست افسرده‌طورو برای خوندن انتخاب می‌کنیم. به جز اون قضیه که اینا همه توی ذهنمون میرن توی بخش آمارایی که می‌تونه باعث ناامیدی‌مون شه، تصور کنین هر لحظه یه جمله توی ذهنتون تکرار شه. بعد از یه مدتی بخواین یا نخواین اونو می‌پذیرین!حالا اگه این جمله "زندگی معنی‌ای نداره" و از این دست حرفای افسرده‌طور باشه دیگه خدا به دادمون برسه!

ولی اصن چرا این پستا رو -با این دانش که روی روحیه‌مون تاثیر منفی می‌ذاره- باز می‌کنیم؟

از چندتا از ویرگولیا پرسیدم. جوابایی که دادن کلا به سه دسته تقسیم می‌شد:

  • دسته اول: نمی‌دونم
  • دسته دوم: خودآزاری/ کرم دارم/ مریضم
  • دسته سوم: احساسات من مهم نیستن/ دیگه تهشم فک نکنم از این بدتر بشم.

از دسته‌ی اول کلاا صرف نظر می‌کنم. چون رسما جواب دادنشون با جواب ندادنشون فرقی نمی‌کرد. دسته‌ی دوم با وجود اینکه نحوه‌ی جواب دادنشون فرق می‌کرد ولی بازم درست مثل دسته‌ی سوم یه مُشت افسرده‌ی بِلفِعل بودن و اگه عمیق به جوابشون فکر کنیم این توی جوابشونم مشخصه. و دسته‌ی سومم که خب رسما افسرده‌ بودن! (اگه افسرده گیشون شدید نبوده باشه صلوات)

با توجه به اینکه هیچ دسته‌ی چهارمی وجود نداشت که فاقد هر گونه اختلالات روانی‌ای (فکت: افسردگی رو میشه جز اختلالات روانی دسته‌بندی کرد) باشه؛ برای جواب دادن به این سوال به یه پاراگراف که نظر شخصی خودمه بسنده می‌کنم:

اول و آخرش همه‌مون آدمیم؛ (دروغه من فضاییم (البته فضایی نه alien چون تلفظ فضایی و کلا ترجمه‌ی فارسی این واژه رو نمی‌پسندم)) و یه ذره انسانیت توی همه‌مون پیدا میشه، پس طبیعیِ وقتی میبینیم یکی که مثل خودمون آدمِ داره با زندگی کردنش زجر می‌کشه ناراحت می‌شیم و یه ذره حس مسئولیتم بهش داریم. برای همین اون نوشته رو باز می‌کنیم و سعی می‌کنیم بهش امید بدیم. :")) (شایدم بخاطر جلوگیری از احساس گناهی که در اثر نادید گرفتن یه کسی که به حمایت و کمک بقیه نیاز داره باشه!)

اگه یه آدم غیر افسرده‌این و اون نوشته‌ها و پستای بَد حالو باز می‌کنین بگین دلیلش چیه.

شاید زندگی سخت باشه؛ شاید خودکشی مُد باشه. ولی نباید دستی دستی خودمونو افسرده کنیم تا از مُد عقب نمونیم. یه کسی که پست افسرده‌طور میذاره نیاز داره تا یه چیزایی رو بگه، بنویسه تا آروم شه. و منو تو نیاز داریم نخونیم تا آروم بمونیم.

فکت: حس و حال هیچ کس مهم تر از کس دیگه‌ای نیست.
فکت: توی زندگی هر کسی مهمترین آدم باید خودش باشه.
فکت: تو بدبخت‌ترین یا خوشبخت‌ترین آدم روی زمین نیستی.

زندگیِ تو شاید حتی سخت‌تر از تمام حرفای دردناکی باشه که خیلیا می‌زنن و توی هر شبکه‌ی مجازی‌ای پخش می‎‌کنن و شایدم در تناقض با اون حرفی که همه می‌زنن "خیلیا بدبخت‌تر از تو هستن ولی مث تو کم نمیارن"، خیلیا هم از تو خوشبخت‌تر باشن و بخاطر هیچی کم بیارن!

ولی مسئله اینه که تو نیاز نداری به خودت یادآوری کنی چقدر بدبختی. نیاز نداری به بدبختیای بقیه گوش بدی و سعی کنی هر جوری خوشحالشون کنی. نیاز نداری کسی بهت بگه چقدر خوشبختی فقط نیاز داری کسی برعکسشو بهت نگه!


وقتی داشتم جدیدترین پستای ویرگولو نگاه می‌کردم این پستو دیدم. صرف نظر از نوشته و محتواش از عنوانش خیلی خوشم اومد بنظرم تگ برازنده‌ای می‌شه. (البته نه دقیقا خودش چون بنظرم بار منفی داره) پیشنهادم اینه که اگه می‌خوایید به یه نفر امید بدید بدون خوندن پستای افسرده‌ش این کارو بکنین.

میبینین یکی یه پست افسرده گذاشته؛ به جای اینکه برین و زیر پستش یه چیز حال خوب کنِ واقعی (و نه جملات انگیزشی بی‌معنی و چرت و پرت) بگین یه پست براش منتشر کنین شاید تگ "واکسن عَشَقه " قشنگ بشه برای اون پست. (عشقه هم شبیه عشقِ هم مثل عشق کلیشه‌ای طور نیست؛ ولی اگه واژه‌ی بهتری برای این ترکیب دارین بگین) شاید بیشتر از یه نفر نیاز به شنیدن اون حرفا داشته باشن :")))


وقتی داشتم برای این پست دنبال عکس می‌گشتم طبق معمول رفتم پینترست. وقتی سرچ کردم suicide چیزی که بهش بر خوردم قشنگ بود.

گرچه وقتی توی اون سایتی که داده بود رفتم هیچ شماره و هِلپ لاینی برای ایران نبود ولی بازم اینکه هیچ عبارتی که توش suicide بودو سرچ نمی‌کرد، قشنگ بود.