«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
چالش هفته! (چالش نوزدهم: هواداری!)
مقدمه:
در میان کلمات فارسی، کلمهی "هوادار" از جمله کلماتی است که حق مطلب را در همان شش حرف خویش ادا کرده است. هوادار، کسی است که "هوا" دارد! امّا: "هوا"ی چه؟!
از هر هواداری میتوان سوال کرد:
هوای چه کسی را به چه دلیلی داری؟ کسی که هوایش را داری به چه هنری آراسته است؟ در هواداریات پای ظاهر در میان است یا پای معنا؟ کسی که هوایش را در ازای گرفتن وقت و ذهن تو، چه چیز یا چیزهایی را به تو اضافه کرده است؟ عاشق ظاهر و یا مولفههای ظاهری کسی که هوایش را داری شدهای، یا عاشق معرفت و فهم و شعور او! در ازای دریافت چه چیزی، بخشی یا تمام روحت را در تسخیر او درآوردهای؟ مرز هواداریات تا به کجاست؟ تا کجا از کسی که هوادارش هستی حمایت خواهی کرد؟ آیا کسی که هوایش را داری باید به خودش اجازه دهد که به پشتوانهی هواداری، سوت، کف، هورا و لایک تو، هر حرفی که دلش خواست بزند و هر غلطی که خواست انجام دهد؟ آیا اگر از کسی که تو هوایش را داری، هواداری تو و باقی هوادارانش را حذف کنیم، هیچ اثری باقی خواهد ماند؟ آیا میدانی هواداری چشم و گوش بستهی تو میتواند چه عواقب هولناکی، برای جامعهی که خودت نیز عضوی از آن هستی، به دنبال داشته باشد؟
و به کسی که هوادار بسیاری دارد نیز میتوان گفت:
خیلی مهم است کسی که هوادار بسیاری دارد به این درجه از شعور و معرفت برسد که هوا برش ندارد! حتماً رفتار آقای فوتبالیست با مامور راهنمایی رانندگی را به یاد دارید؟ آقای فوتبالیست اگر به پشتوانهی هواداری هوادارانش نبود به خودش اجازهی این رفتار را میداد؟ همین آقا که به واسطهی شهرت و به تبع آن ثروتش، خواستار رفتار قربان صدقهای از پلیس است. بعدها میآید و مدافع سینهچاک "عدالت" هم میشود!
- یک نفر زیر این فیلم، این نظر را نوشته بود:
فوتبالیست بودی برا خودت بودی دولبریتی. فقط بلدن غرب غرب نشخوار کنن .جایی که به ضررشون باشه مطلقاً از قوانین کشورای دیگه صحبت نمیکنن. به خدا قسم اگر تو آمریکایی که اینا عاشقه اینن اون جا زندگی کنن اگر همین حرف رو زده بود به پلیسش خرکش رو آسفالتا درازش میکردن قپونی میزدن میبردنش تا بقیه حرفاشو تو کلانتریشون بزنه. عزیزان خودتون رو بگذارید جای پلیس. انصافاً چه جوری برخورد میکردید. قانون براتون مهم بود یا بازیکن استقلال؟
امّا فقط کسی که ما، به عنوان یک فوتبالیست، بازیگر سینما و یا خوانند، هوایش را داریم هوا برش نمیدارد:
کسی که ما به واسطهی آرای خویش او را به پست و مقامی رساندهایم، مانند یک نمایندهی مجلس، نیز هوا برش میدارد و به خودش حق میدهد خودرواش را بیندازد داخل مسیر اتوبوسهای سریعالسیر، ترافیک راه بیندازد و حتی یک سیلی هم بخواباند در گوش مامور راهنمایی و رانندگی:
گاهی مرز این هواداری به جایی میرسد که هوادار حاضر است ظرفی برای سلبریتی محبوبش بفرستد و از او خواهش کند که کمی از مدفوع خودت را به من هدیه بده! باور نمیکنید؟ پس ادامه را بخوانید:
به نقل از کتاب "روانشناسی شهرت" اثر "گیل استیور" با ترجمهی استاد "احسان شاهقاسمی":
آرتور میلر همسر جنّت مکان، خُلدآشیان، مرحومهی مغفوله!، ببخشید مغفوره "مرلین مونرو":
یک ستاره سینما وقتی به اندازهی مرلین بزرگ باشد، مسلماً دیگر انسان نیست، بلکه آنچه او هست را بدون استعانت از ماورای طبیعت نمیتوان تعریف کرد؛ او نوعی خواستهی قلبی در تصوّرات مردم است و از این حیث مانند خداست.
او (آرتور میلر) درباره نامههای هواداران گفت که مرلین مونرو چیزهای عجیب و غریب زیادی دریافت میکرده است؛ مثلاً از ظرفی برای اهدای مدفوع گرفته تا پیشنهاد رفع بدبختی او با توجه به اینها چیزی حدود پانزده درصد نویسندههای نامهها کاملاً دیوانه بودند... به ندرت پیش میآمد مرلین آن قدر سرش خلوت باشد تا بتواند به نامهها نگاه کند. بیرون رفتن با مرلین... یک عملیات لجستیکی تمام عیار بود!
البته این هواداری افراطی ما گاهی کار دست کسی که هوایش را داریم میدهد:
شوهر مرلین میگوید با دشوارتر شدن زندگی مرلین بر اثر افزایش شهرت «او دیگر مرلین مونرو شده بود و همین داشت او را میکشت» در سال ۱۹۶۲ مرلین بر اثر اوردوز داروی باربیتورات از دنیا رفت؛ پایانی زودهنگام برای زندگیای که به دلیل شهرت او مصیبتبار شده بود. اگرچه پایان زندگی همه ستارههای بزرگ اینگونه نیست. ولی این حد از بزرگی مسلماً فرد را در معرض خطر قرار میدهد.
اگر مایل بودید، وقت داشتید و عشقتان کشید:
با هشتگ" چالش هفته" و "هوادار" بنویسید که "هوادار" چه کسی یا چه کسانی هستید؟ دلیل این هواداری شما چیست؟ آیا این هواداری هیچ آورده یا دستاوردی هم برای شما داشته است؟ حد و مرز هواداری شما تا کجاست؟ آیا میخواهید با کسی که هوادارش هستید دیدار و گفتاری داشته باشید؟ برای این دیدار و گفتار حاضرید چه مسافتی را طی کنید و چه بهایی را بپردازید؟!
دو پیشنهاد مرتبط برای تماشا و کسب آگاهی بیشتر:
- آخرین گفتوگوی استاد «احسان شاهقاسمی»دربارهی «صنعت شهرت»، در برنامهی «زاویه»ی تاریخ ۱۶ آذر ۱۴۰۱ شبکه چهارم سیما.
- اگر کشته و مردهی فوتبال هستید و میخواهید بدانید این ورزش چرا محبوبترین ورزش دنیاست؟، ببینید گفتوگوی بسیار جالب و شنیدنی استاد «حسین حجتپناه» دربارهی «فلسفه و ذات فوتبال» را در برنامهی «زاویه»ی تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۱ شبکه چهارم سیما.
چالش هفته پیش:
سه یادداشت انتشار یافتهام در هفتهی پیش:
حُسن ختام: به نقل از کتاب «در ستایش شرم؛ جامعهشناسی حس شرم در ایران» اثر "حسن قاضی مرادی"
حس شرم متناظر با حس احترام به خویشتن است. ما وقتی شرمنده میشویم در واقع میخواهیم با تصحیح خود و رفع جنبههایی از خصایص نامطلوب خود و نقد ناراستیهای خود، عواملی را که باعث نامحترم شدنمان در نزد خود و یا دیگران میشود حذف کنیم و زمینهی اعتلا و بازتولید احترام خود را فراهم آوریم. شرم احساس کسی است که به خود به عنوان انسان نوعی احترام میگذارد. شرم هیچ نسبتی با تحقیر و پست و ناچیز شمردن خود ندارد. شرمنده شدن معنای آگاهی به پستی و حقارت خود نیست، بلکه به معنای وقوف به این امر است که چیزی ناشایست و تحقیرآمیز که ما را به انجام عمل معیوب و ناراست سوق میدهد، در ما وجود دارد که باید آن را خود بزداییم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
و این هم از شایسته ی سال
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه ای به عشق
مطلبی دیگر از این انتشارات
ساکت باش، حرف زدن راجبش قدغنه