ورود ثبت نام

آزاد کبیری

پانزده سال است که می‎نویسم، ولنگار، با پوستی تافته از گرمای جنوب، توی در به دری های تهران.

پست‌ها لیست‌ها انتشارات‌

در حال دریافت اطلاعات...

آزاد کبیری·

۲ سال پیش

اشک‌ش بو می‌داد!

یک بوی خاصی داشت... .

اشک‌ش بو می‌داد!

خواندن ۱ دقیقه

۱۱

آزاد کبیری·

۲ سال پیش

«اما» مارمولکی دست‌وپا‌ چلفتی

یا چگونه نویسنده‌ی منفوری بشویم؟

«اما» مارمولکی دست‌وپا‌ چلفتی

خواندن ۱ دقیقه

۶

آزاد کبیری·

۳ سال پیش

آه کشیدن

«آه» سیگار کشیدن روح است

آه کشیدن

خواندن ۱ دقیقه

۱۱

آزاد کبیری·

۳ سال پیش

تجربه ی من از روزه ی سکوت

هر صدایی مغزم را نیشگون میگرفت

تجربه ی من از روزه ی سکوت

هنرخواندن ۴ دقیقه

۲۷

آزاد کبیریدرروزنامه اینترنتی برداشت بلند·

۳ سال پیش

عکس عجیبِ صادق هدایت

چرا باید هدایت و زندگی را دوست داشته باشیم؟

عکس عجیبِ صادق هدایت

نویسندگیخواندن ۲ دقیقه

۲۳

آزاد کبیریدرچالش هفته·

۳ سال پیش

در ستایش کلمه ی «هنوز»

من عاشق کلمه ی «هنوز» هستم.

در ستایش کلمه ی «هنوز»

نویسندگیخواندن ۱ دقیقه

۲۱

آزاد کبیری·

۳ سال پیش

اسنوب نباشیم

اسنوبیسم در نویسندگی

اسنوب نباشیم

نویسندگیخواندن ۲ دقیقه

۱۲

آزاد کبیری·

۳ سال پیش

ویژگی های بی نظیر زبان فارسی برای محتوانویس ها

ویژگی های بی نظیر زبان فارسی برای محتوانویس ها

بازاریابیخواندن ۲ دقیقه

۹

آزاد کبیری·

۳ سال پیش

گزارشی شاید واقعی در دو ورقِ آچهار

داستان مردی که بوی بدش تمام شهر را پر میکند.

گزارشی شاید واقعی در دو ورقِ آچهار

داستانخواندن ۴ دقیقه

۶

آزاد کبیری·

۳ سال پیش

چهار سالِ گم کرده

همدم های بی جان

چهار سالِ گم کرده

نویسندگیخواندن ۱ دقیقه

۱۴