ای که لبانت به من / جان دهد و زندگی
باز کن آن لعل را / وین دل من را بِرَهان از غم و افسردگی
ای که در آغوش تو / روز شود شام من
عاشق تاریک دلم / گوهر مه فام من
ای که نفس های من / بسته به گیسوی توست
می شود این زندگی جاودان / در پی موی تو جُست
ای که دو چشمان توست / چشمه ی دنیای من
غرق شدن در دل آن چشمه سار / هست چو رویای من
ای که قرار منی / بی تو چه آشفته ام
با تو چه آرام و من / بی تو در این عالم بیچارگی ام خفته ام
ای که تماشای تو / مَست ترین جامِ مِی
پس چه زمان می رسد / از تو بگیرم سحری کام؟کِی؟
علی معلمی
چند تا نکته:
اینم چند تا شعر پر مغز و پر مفهوم. مخصوصا دومی!??(احتمالا دیدید.)
کلا اشعارمون دارن به فنا میرن.
از اشعار رودکی و فردوسی و سنایی و عطار و سعدی و حافظ و مولانا و وحشی بافقی و خیلی از اسطوره های دیگه رسیدیم به (بَبَ بَبَ بَبَبَبَ ببببببببببببببببب) و (وقتشه که شمارتو بگیرم و زنگ بزنم) و (خب خودت چطوری؟ بیخیال اصلا.) البته درستش اینه که سیاه نمایی رو بذاریم کنار. اینا هم از نوع خودشون یه جور اسطوره به حساب میان. ماشالا این مملکت هیچ وقت از حضور اساطیر خالی نمیشه.????
اینم پست قبلیم. ممنون که تو این آپدیت قاتل لایک و بازدیدم بهم لطف داشتین?
دم شما گرم?
یاعلی.