دل من تاریک است
به شب چهاردهی می ماند،
عاری از ماه بزرگ.
و پر از زوزه ی گرگ.
و منی سرگردان،
در بیابان دلم.
در بیابانی سرد،
که پر از انسان است،
و دریغ از یک مرد...
درد بسیار شدست.
خستگی بر تنم آوار شدست.
زندگی بسته به زنجیره ی تکرار شدست.
ز همین روی جهان جملگی آماده ی دیدار شدست.
پس کجایی جانم؟
قمر پنهانم!
مست و گریان شبِ،
نیمه ی شعبانم.
سلام.
خوبید ایشالا؟
نمی دونم چرا همچین چیزی رو دیشب نوشتم.
نمی دونم چرا یه احساس عجیبی دارم.
نمی دونم چرا همه چیز یه جوریه.
ولی یه چیزی رو خوب می دونم:
امسال بیشتر از هر سال دیگه ای محتاج ظهوریم.
سه پست قبلی:
اینم می تونید بخونید:
ممنونم که وقت گذاشتید و خوندید.
خواهش می کنم. تمنا می کنم. من رو از دعای خیرتون محروم نکنید.?
مخلص شما.
علی معلمی
دم شما گرم???
یاعلی.