ویرگول
ورودثبت نام
ح جیمی.
ح جیمی.جریانِ عصبناکِ نوشتار
ح جیمی.
ح جیمی.
خواندن ۱ دقیقه·۴ روز پیش

کابوسِ بیداری

گم شدم در جایی که باید پیدا میشدم...

در پشت دری که منتظر باز شدنش بودم حالا بیشتر میکوبم

فریاد میزنم و داد...جیغ میزنم و انگار در یکی از خواب‌هایم هستم،

همان خوابی که نمی‌توانم فریاد بزنم و انرژی سرکوب شده‌ی پشت حنجره‌ام را به بیرون پرتاب کنم...

انگار در یکی از خواب‌هایم هستم...خوابی که تو با سردی نگاهم می‌کنی و غزل خداحافظی را می‌خوانی...

همان کابوسی که نیمی از شب، خواب را از چشمانم گرفت و هراسان از خودت به خودت پناه آوردم...

همان پناهی که در صدایت نهفته بود...همان صدایی که اولین‌بار بوسیدمش و در اتاقِ صداهای محبوب قلبم ثبتش کردم ...

با همان صدا بغلم کردی و گفتی که فقط کابوس دیده‌ای...

گفتی با چشمان خودت میبینی که کنارم آرام گرفته‌ای...

گفتی که فقط خواب بوده است...

گفتی و من هم باور کردم

من هم باور کردم که فقط خواب بوده است...

من هم باور کردم که تو اینجایی و من هستم و جز همین چیز دیگری واقعیت ندارد

درست مثل الان...الان هم فکر می‌کنم شاید دارم خواب می‌بینم

دارم هرچیزی جز واقعیت را می‌بینم...نمی‌تواند درست باشد

اما کاش بتوانم از این خواب لعنتی بیدار بشوم...کاش راه بیداری را هرچه زودتر پیدا کنم...

کاش وقتی از خواب بیدار میشوم تو هنوز آنجا باشی و صدایت منتظرم باشد...

کاش بار دیگر صدایت این کلمات را ادا کند :

"فقط خواب دیده‌ای، من اینجا هستم"

است

خوابترستنهاییکابوس
۰
۰
ح جیمی.
ح جیمی.
جریانِ عصبناکِ نوشتار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید