مقدمه:
از جنس آن آدمهایی هستم که جواب سوالهایم را از صداهای درآمده از لابلای دنیای اطرافم و نشانههایی که سر راهم قرار میگیرند، دریافت میکنم. این متن هم جوابی است که دیروز، به صوزت کاملاّ اتفاقی و زمانیکه دربهدر به دنبال راه حلّی برای باز کردن یک پیچ زنگزده بودم، در جواب به یکی از چالشهای ذهنی این روزهایم، دریافت کردم. این جواب میتواند از نظر شما کاملاً مسخره باشد و هیچ اشکالی هم ندارد. چون دریافتهای هر فردی از دنیای اطرافش، با توجه به شاکلهی فکری و فرهنگی خاص خودش، متفاوت است.
نوشتن این یادداشت، در راستای تعدیل موضع کم و بیش تند، یکسویه و ناعادلانهام در یادداشت قبل است. چراکه خود را در قبال هر حرفی و واکنشی در پیشگاه خداوند متعال، مسئول میدانم و میترسم از آنکه حق را نیافته باشم و بر طبلِ ناحقی کوفته باشم.
خدایا! چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار. آمین یا ربّالعالمین.
سوال چه بود و جواب کدام بود؟
حتماً از گرانیهایی که این روزها با آن داریم دست و پنجه نرم میکنیم و بنده در اعتراض به آن، یادداشت «زمانی برای قربانیِ کبوترها!» را نوشتم، به اندازه ی کافی خبر دارید. ولی چیزی که باید بدانیم این است که «حذف یارانهها، از بین بُردن رانت ارزی و کوتاه کردن دست رانتخواران» اتفاقی است که باید خیلی پیش از این در اقتصاد کشورمان، میافتاده است ولی متاسفانه نیفتاده است. پیچی است که سالها پیش باید باز میشده، ولی نشده است. امّا حکایت پیچی که سالها باز نشده است. پیچی شبیه به آنچه در تصویر زیر میبینید:
راحتترین راه برای باز کردن یک پیچ زنگزده، استفاده از اسپری روانکننده است. البته استفاده از اسپری روانکننده زمانی راهگشا است که پیچ هنوز آنقدرها زنگ نزده باشد که باز کردن آن نیازی به زور و ابزار داشته باشد.
امّا اگر اسپری روانکننده راهگشا نباشد. باز کردنِ پیچی که سالها باز نشده است و دچار زنگزدگی شده است، دیگر به این سادگیها نیست. هم استادکار و هم ابزار خاص خودش را میطلبد. از روشهای معمول برای بازکردن پیچی که بدجور زنگزده، «استفاده از مشعل و حرارت دادن»، «ضربه زدن با پُتک» و «کوبیدن چکش روی پیچ گوشتی»، است. خواهش میکنم بار دیگر، با دقّت بیشتری، به کلمات «حرارت»، «ضربه» و «کوبیدن»، توجه بفرمایید! آیا این واژهها، همان چیزهایی نیستند که اکنون من و شما، در مقام مردم ایران، داریم تحمّل میکنیم؟
یکی از روشهای بازکردن پیچ زنگزده، استفاده از آچار قربانی است. یعنی چه جوری؟ یعنی موقعی که پیچ در جای نامناسبی قرار ندارد، استادکار یک آچار را برمیدارد و با فرز، آنقدر میساید تا بتواند آنرا بر روی پیچ، سوار کرده و پیچ را باز کند. این آچار، قربانی میشود تا پیچ باز شود و بعد از آن، هیچ کاربرد دیگری ندارد.
امّا اگر بازکنندهی پیچ، مهارت کافی نداشته باشد و یا پیچ آنقدر زنگزده باشد که دیگر با هیچ ابزاری نتوان آن را باز کرد، میدانید چه اتّفاقی میافتد؟ یک راه باقی میماند. بُریدن پیچ و جایگزین کردن آن با یک پیچ دیگر.
حالا این «حذف رایانه»ها هم حکایت باز کردن یک همچون پیچی را دارد. اگر استادکار، مهارت به خرج دهد و از ابزارهای مناسبی استفاده کند، این پیچ، باز میشود. بیایید فرض کنیم استادکار، مهارت کافی دارد و اجراکنندگان اینکار، با شنیدن فحش و انتقادات، دارند نقش آچار قربانی را بازی میکنند. یعنی خودشان را قربانی میکنند تا این پیچ زنگزده بالاخره باز شود. امیدارم این فرض صحیح از آب دربیاید و کار این پیچ زنگزده به بُریدن نکشد.
کجا هستند کسانی که میتوانستند این پیچ را، موقعی که هنوز اینقدرها زنگ نزده بود، تنها با استفاده از یک اسپری روانکننده، باز کنند ولی باز نکردند؟ کسانی که به اندازهی یک خر، حالیشان نبود ولی خود را به جای یک استادکار جا زدند و نه تنها این پیچ را باز نکردند، بلکه چند پیچ دیگر هم در کنارش ایجاد کردند. چرا کسی برای این پیچ یا پیچهای زنگزده، مورد بازخواست قرار نمیگیرد؟
دیدم کمی بیانصافی است که فقط بر کسانی که میخواهند این پیچ زنگزده را باز کنند بتازم و بیخیال کسانی شوم که مسبّبان اصلی زنگزدگی این پیچ هستند. پیچی که حالا، کار باز کردنش به «حرارت»، «ضربه» و خدای نخواسته «کوبیدن»، رسیده است. شاید مصادف کردن پرتاب ماهواره و پخش سرودها و آهنگهای تحریککنندهی غرور ملّی، با ماجرای حذف یارانهها، برای این باشد که مردم این «حرارت» و «ضربه» را راحتتر تاب بیاورند و ماجرا ختم به خیر شود. الله اعلم.
دو یادداشت پیشین:
اگر دوست داری بنویسی ولی نمیدونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایاننامهی دستانداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
در مورد این عکس اگر کنجکاو بودید، به این یادداشت مراجعه کنید.
حُسن ختام: