بعضی مواقع فقط با خیالپردازی حالم خوب می شود.می روم در عالم خیال و نمی دانید این خیال من را به کجاها که نمی برد و به چه کارها که نمی کشاند.امروز خودم را در جامعه ای تصوّر کردم که هر کس فقط ده سال عمرش تضمین شده است.برای ورود به ده سال بعدی باید یک نفر را نفله کنم.در غیر اینصورت باید قید ده سال عمر بعد را بزنم.
شما الان چند سال دارید؟اگر در همچون جامعه ای زندگی می کردید تا الان باید چند نفر را نفله می کردید؟ چه کسانی را برای نفله کردن انتخاب می کردید؟چرا؟با چه روشی نفله می کردید؟
اول خودم به این سوالها پاسخ می دهم:
من الان در سنّ چهل سالگی به سر می برم.با یک حساب سر انگشتی دیدم اگر این چهل سال را در همچون جامعه ی خیالی زندگی می کردم باید تا الان سه نفر را نفله کرده باشم و به فکر نفله کردن نفر چهارم باشم تا بتوانم ده سال عمر بعدی ام را تضمین کنم.
ده سال اوّل:چه کسی؟معلّم کلاس سوم ابتدایی./چرا؟برای اینکه مرا خیلی کتک می زد و خیلی هم مسخره می کرد.حتی موقع نوشتن عدد نه./با چه روشی؟دوست داشتم یک بار که توی جیپ زرد رنگش نشسته منفجرش کنم.
ده سال دوّم:چه کسی؟خواربارفروش محلّه مان./چرا؟برای اینکه جنس احتکار می کرد و شیرهای پاستوریزه یارانه ای را قایم می کرد و فقط به آشنایانش می داد./چه جوری؟دوست داشتم با یک مسلسل به رگبارش ببندم.
ده سال سوّم:چه کسی؟یکی از دوستان کلاهبردارم را./چرا؟برای اینکه یک رنو پنج قراضه را به من انداخت که هر روز خراب بود و موقع فروختن هم فهمیدم که سندش مشکل دارد./چه جوری؟با سمّ.سمّی که زجرکشش کند همانجوری که مرا زجرکش کرد.
ده سال چهارم:چه کسی؟هیچ کس را!/چرا؟دلم نمی آید./چه جوری؟با تغییر نگاهم نسبت به عالم و آدم و فهمیدن این که خودم از همه بدتر هستم!/ده سال عمر بعدی ات چه؟به این قیمت نمی خواهم!
- شما هم اگر دلتان خواست در این خیالپردازی با من شریک شوید.
- فکر می کنم این خیالپردازی سوژه خوبی می شود برای یک فیلم 120 دقیقه ای در ژانر تخیّلی ولی کو وقت برای نوشتن فیلمنامه و کو پول برای ساختن فیلم و کو کسی که به سوژه های من اهمیت بدهد؟!
پست های از بامداد شنبه اول اردیبهشت 97 تا قبل از این پُست: