جمعه ای همراه پدر و مادر عزیزتر از جانم رفتم به باغی که از کلّه صبح هر روز اونجا مشغولنند.خیلی وقت بود اونجا نرفته بودم.اوّل از همه پدرم رفت داخل باغ تا سگ را ببرد داخل لونه تا به من صدمه ای نزنه.وقتی رفتیم داخل،چون درخت ها برگ و باری نداشتند،پدرم بزهاش رو از طویله بیرون آورد تا آفتابی بخورند و چرایی بکنند. چیزی که باعث حیرتم شد این بود که هر کدوم از بزها رو به یه اسمی صدا می زد.ازش پرسیدم:«چرا واسه اینا اسم گذاشتی؟!»،جواب داد:«خودت که می دونی با اینکه بلندی دیوار رو سه متر کردم، بازم اینجا زیاد امن نیست.بدونن من اینجا بُز نگه می دارم،میان همه شون رو می برن.برای همین به اسم آدمیزاد صداشون می زنم.اینجوری فکر می کنند کلّی آدم توی این باغ رفت و آمد می کنن!»،پرسیدم:«اگر سر و صدا کنند چی؟از صداشون نمی فهمند؟» که جواب داد:«اینا وقتی با هم هستند،صداشون در نمیاد.ولی اگه یکی شون که تنها بشه سر و صدا می کنه!» ،فهمیدم که بزها،خیلی با تنهایی میونه خوبی ندارند!
مادرم گفت:«سگ جدیدمون رو دیدی؟!»،گفتم:«مگه سگ جدید آوردید؟»جواب داد:«سگ قبلی خیلی خوب بود،حواسش به مرغ و خروس ها و بزها بود،ولی سه بار بابات رو گاز گرفت.باباتم قیدش رو زد و رفت یه سگ دیگه گرفت!»،گفتم:«اینجوری که داره پارس می کنه باید خیلی بگیر باشه!»مادرم خندید و گفت:«بگیر کجا بوده.بابات که واسه سگ،پول نمی ده.این رو مجانی از یکی گرفته.تنها خوبیش اینه که زیاد پارس می کنه ولی اگه دزد بیاد هیچ کاری از دستش بر نمیاد!»پرسیدم:«اگه بگیر نیست.چرا وقتی اومدیم،بابا بردش داخل لونه ش»،جواب داد:«برای اینکه میاد می پیچه توی دست و پات،باهات بازی می کنه.از غریبه ها خیلی خوشش میاد!»،گفتم:«اگه اینجوریه،برای چی نگهش می دارید.ولش کنید بره!»پدرم که داشت حرفامون رو می شنید گفت:«همسایه های باغ که نمی دونند این سگ به درد نمی خوره.چون زیاد سر و صدا می کنه،خیال می کنند خیلی سگ بگیریه.منم بین همسایه های باغ شایعه کردم که این سگ نژاد داره.اگر غریبه بیاد توی باغ،استخوناش رو تکّه تکّه می کنه.همه باغدارهای این اطراف وقتی می خوان از یه سگ خوب مثال بزنن،از سگ من مثال می زنن.می گن سگ،فقط سگ فلانی.تا الان چند تا مشتری هم اومدن که بخرنش.گفتم فروشی نیست!»بعدش هم ادامه داد:«خدا رو شکر با همین ترفندهایی که پیاده کردم.چند ماهی است که اینجا رو دزد نزده!»
ماجرای اسم گذاشتن روی بزها و شایعه سازی در مورد سگ،برای جلوگیری از حمله دزدها،من رو توی یه افسوس عمیقی فرو برد که:«حیف،پدرم باید رئیس سازمان پدافند غیرعامل می شد!»
دو مطلب قبلیم:
آخرین مطالب منتشر شده با هشتگ«حال خوبتو با من تقسیم کن»:
حُسن ختام:آهنگ شاد Chanter یا آواز خواندن به خوانندگی انریکو ماسیاس،خواننده نامدار فرانسوی.او در این آهنگ بهترین نعمت انسان را داشتن قلبی شاد می داند.امیدوارم خوشتون بیاد.