تا اینجا که عمر کرده ام هزاران مرتبه، قیمت هزاران چیز را پرسیدهام ولی یکبار قیمت خودم را نپرسیدهام. یکبار نپرسیدهام:«خودم چند؟!»
خودم چقدر میارزم؟ باید ببینم اصلاً به جایی رسیدهام که ارزیدنی و خریدنی باشم وگرنه اگر خودم را بخرم، ضرر خواهم کرد.
پس باید خودم را به آپشنهای مشتریپسندی مانند نیکویی، دانایی، صداقت و آزادگی مجهز کرده و خریدنی کنم، سپس خودم را بخرم! آنوقت مطمئنم از لحظهای که خودم را بخرم. ارزشم چند برابر خواهد شد. هر روز بر قیمتم افزوده خواهد شد. حتی این میتواند بهترین سرمایه گذاری عمرم باشد.
امّا بعد از اینکه خود مشتریپسندم را خریدم و روی خودم سرمایه گذاری کردم و ارزشم را چند برابر کردم، چه کنم؟ من از اقتصاد چیزی نمیدانم ولی اینقدر میدانم که برای اینکه معامله ای، به سود ختم شود، نباید چیزی را که خریده ای_هر چقدر هم که اعلاء باشد_را تا ابد نزد خود نگهداری. پس باید خودم را بفروشم!
من خودم را ارزان نمی فروشم. بایستی به دنبال یک مشتری خوب و پر و پا قرص برای خودم بگردم. یک مشتری که جنسِ خوب را از جنسِ بد تشخیص دهد و برای جنس خوب،بهترین و بالاترین بها را بپردازد.آن هم بدون ذرهّ ای چانه زنی!
نکند حواسم پرت شود و خودِ نخریده ام را به ثمن بخس بفروشم و دیگر چیزی از خودم، ابتدا برای فروش به خودم و سپس برای فروش به یک فروشنده لایق، نماند. نکند!
سه مطلب قبلیم:
حُسن ختام:دکلمه ای ماندگار از زنده یاد مهران دوستی: