ایران،فرش نفیسی است.امّا افسوس آنقدر که در وصفش شعر و ترانه سرودیم،به دادش نرسیدیم.
این فرش نفیس،در همیشه تاریخ،شاهد رفتارهای متفاوت بوده و خواهد بود:«برخی قدر هر تار و پودش را دانسته و می دانند و برای اینکه حتی به یک تار و پودش آسیبی نرسد،از جون مایه گذاشته و می گذارند و برخی نیز با این فرش نفیس همچون یک زیرانداز کهنه و مندرس،رفتار کرده و می کنند.برخی نیز متوجه نفیس بودن این فرش هستند،امّا برای پر کردن جیب خودشان،حتی از فروش این فرش نیز دریغ نورزیده و نمی ورزند!»
امان از دست کسانی که مسئول مراقبت،روفتن و دور کردن خاکروبه ها از روی این فرش نفیس بودند ولی به هزار دلیل و بهانه به ظاهر منطقی،فقط خاکروبه ها را از روی فرش و جلوی چشم انظار دور کرده و در زیر فرش مخفی کردند!
حال بیم آن می رود که حجم خاکروبه هایی که یک عمر در زیر این فرش کرده و می کنند،آن هم نه هر فرشی، فرشی که قرار بود ما را به عرش برساند،به جایی برسد که دیر یا زود،راه رفتن بر روی آن را سخت و غیر ممکن کند،چه برسد به آرمیدن و خوابیدن بر روی آن!
سه مطلبی که هفته گذشته منتشر کردم:
چنانچه تمایل دارید:پستهایی که در چند روز اخیر با هشتگ «بهترین های سال نود و هفت من» و یا «حال خوبتو با من تقسیم کن»منتشر شده اند را بخوانید:
حُسن ختام:یک اپرای متفاوت: