بسمالله الرحمن الرحیم. هست کلید در گنج حکیم.
مقدمه:
در این سلسله مطالب قصد دارم از شباهتهای کم پیدایی (البته شاید این شباهتها، قبلاً هم پیدا بودند ولی بنده اطلاعی نداشتم.) که به صورت اتفاقی با آنها برخورد کردهام و یا در جایی دیدهام، برای شما بنویسم. باذناللّه.
آخرین بوسه!
در قسمت اول میخواهم به شباهت بین دو ترانه با مضمون «آخرین بوسه» اشاره کنم. حرف از بوسیدن که میشود، خود به خود پای احساس به میان میآید. حالا این احساس کجا و چگونه شکل گرفته است، بماند. ولی این که گاهی نتیجهی بروز احساس دو نفر میتواند کمی تا قسمتی و یا حتی خیلی زیاد، شبیه به هم از آب در بیاید، جالب است. و جالبتر این که گاهی این دو نفر از آن جا که برای دو دورهی زمانی یا مکانی متفاوت هستند، هرگز حتی اسم همدیگر را نشنیده و از وجود دیگری نیز خبر نداشتهاند.
تشابه بین دو ترانه، یکی ایرانی و دیگری مکزیکی!
ترانهسرای ایرانی سروده: «مرا ببوس، مرا ببوس، برای آخرین بار، تو را خدانگهدار... .» و ترانهسرای مکزیکی در کمال تعجب چنین سروده: «مرا ببوس، مرا بسیار ببوس، گویا امشب آخرین بار است که مرا میبوسی! مرا ببوس، مرا بسیار ببوس، چرا که میترسم باز تو را از دست بدهم، میخواهم تو را سخت در آغوش بگیرم و خودم را در چشمانت تماشا کنم، شاید که فردا از تو بسیار دور باشم.»
ترانهسرای ایرانی، حرفی از «بسیار» نمیزند ولی ترانهاش را خیلی بیشتر ادامه میدهد و ترانهسرای مکزیکی با به کار بردن کلمهی «بسیار»، از طولانی شدن ترانهی خود، جلوگیری میکند.
ترانهسرای ایرانی موقعی که این ترانه را سروده، بوسیدن را بسیار آزموده بوده و شاید برای همین، از کلمهی «بسیار» استفاده نمیکند. گویا به همین دلیل و یا به دلیل نداشتن زمان کافی، او به "کم" هم راضی بوده است! ولی ترانهسرای مکزیکی که به اعتراف خودش، هنوز بوسیدن را تجربه نکرده بوده، و به او گفته بودند که بوسیدن، گناه است، به مصداق «الْانْسانُ حَریصٌ عَلى ما مُنعَ مِنْهُ: انسان نسبت به چیزی که از آن منع میشود، حرص میورزد.»، از کلمهی «بسیار»، استفاده کرده است!
تصنیف مرا ببوس حسن گلنراقی( آقای گلنراقی این آهنگ در اواخر عمرشان، در محفلی، زنده اجرا کرده است):
آهنگ بسامه موچو از آندریا بوچلی (اجرای زندهی این آهنگ توسط آندریا بوچلی را میتوانید از این لینک ببینید.):
امیدوارم که این مطلب به دل شما نشسته باشد.
یا حق.
مطلب قبلی:
دوستان علاقهمند به "نوشتن"! به گاهنامه شماره نوزده، سر بزنید و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسید و در صورت برنده شدن، کتاب جایزه بگیرید. چشم به هم بزنید خرداد هم تمام شده، پس لطفاً بجنبید!
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام: این بخش از کتاب «تادیب» اثر «طاهر بن جلون» شاید گواه خوبی باشد بر ادعای بنده مبنی بر این که روایتهایی که میگویند ترانهی «مرا ببوس» ایرانی را یک اعدامی سروده، به واقعیت نزدیکتر هستند تا آن روایت دیگر:
«بوسهی آخر، بار آخر، مانند یک اعدامی که منتظر طلوع است تا او را با چشمان بسته به سوی سرنوشتش ببرند. اشکم درآمده است. خودم را نگه میدارم. کیست که روزی به آخرین آغوش زندگیاش نیندیشیده باشد؟ آخرین جملهی رمانی مبتذل و در عین حال بسیار تاثیرگذار؟»
پیشنهاد: اگر فرصت مطالعه دارید از جُستارهای خوبی که بهترین جُستارنویس حال حاضر ویرگول (البته به نظر این حقیر) مینویسند، غافل نشوید. نوشتن این جُستارها، کار هر کسی نیست: