یک نفر در گوشهای از این دنیا زندگی میکند که اگر بتواند تو را خوب بشناسد، آنقدر عاشقت خواهد شد که حاضر است جانش را برای تو فدا کند. امّا... افسوس! او هیچوقت تو را نخواهد شناخت و تو نیز هرگز او را نخواهی شناخت!
یک نفر هم در گوشهای از این دنیا زندگی میکند که اگر تو بتوانی او را خوب بشناسی، آنقدر عاشقش خواهی شد که حاضری جانت را برایش فدا کنی. امّا... دریغ! تو هیچ وقت او را نخواهی شناخت و او نیز هرگز تو را نخواهد شناخت!
باری: شما دو نفر، غریبههایی هستید که تا ابد وجودتان همدیگر را صدا میزند، ولی نمییابد. غریبههایی که اگر قادر بودند همدیگر را بشناسند، یکدیگر را یافته و تا ابد کنار هم میماندند. ای غریبههای ابدی!
مطلب قبلیم:
اگر وقت داشتید به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
دوستان علاقهمند به "نوشتن"، به ماهنامه شماره هجده، سر بزنند و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسند و در صورت برنده شدن، کتاب جایزه بگیرند.
حُسن ختام:
نام مطلب بعدیم (باذنالله):
گفت و گوهای پراکنده! (نوزده)