معمولاً زیاد اهل شوخی کردن نیستم. امّا اینجا میخواهم با کسی شوخی کنم که بهش ارادت دارم و خیلی پیش از این، مطلبی هم در مورد این علاقه نوشتهام:
در این نوشته و شاید نوشتههای مشابه آتی، با محبوب جناب آقای محمد صالح علا شوخی خواهم کرد. جملات عاشقانهی ایشان خطاب به محبوبشان که در این مطلب، مورد شوخی بنده قرار گرفتهاند، از کتاب«دست بردن زیر لباس سیب» انتخاب شدهاند. جملاتی که با محبوبم، شروع شدهاند، جملات آقای صالح علا و جملاتی که در جواب آنها و بدون محبوبم، شروع شدهاند، برای بنده هستند.
محبوبم! ماهیها پیچان و خمان و رقصان دور شما میگشتند.
خیال کردی این فقط تویی که دورم میگردی!
محبوبم! شما روی برفها قدم میزدید بیآنکه جای پایی از خودتان به جا بگذارید.
هندوونه زیر بغلم نذار، برفای اینجا یخ زدند!
محبوبم! در آن هنگام که چشمه سرشار از آب سرد است و در درهها شقایقها شکفتهاند، من غرق رویایی رازآلودهام و شما برایم دست تکان میدهید.
کی واسهی تو دست تکون داد؟! چرا زود به خودت میگیری؟!
محبوبم! یاد شما میرسد احساس حریق میکنم؛ روی پا بند نیستم. این سر و آن سر میدوم. مدام شعله میکشم.
این به خاطر قیمت اون سکههاییه که مهرم کردی!
محبوبم! به هر ایستگاهی برسی با شما پیاده میشوم.
بیخود! با من پیاده نشو. بابام توی ایستگاه منتظرمه، بو ببره پوستم کنده است!
محبوبم! مردم چه رازهایی دارند که من از آنها باخبرم.
ببین کجا دارم بهت میگم، یه روزی این فضولیهات کار دستت میدن!
محبوبم! شما مرا آباد کردهاید.
چرت و پرت نگو، دیشب که مهمونی بودیم، هر کس منو دید ازم پرسید تو چرا اینقدر درب و داغونی؟!
محبوبم! حالا دیگر پیر شدهام، مثل آب ریخته، جوانیام مفقود گردیده.
تا اونجایی که یادمه جوونیتم همین جوری شل و وارفته بودی!
محبوبم! با توام چندان خوشم که خوشیهایم تمام میشود.
من که میدونم تو میخوای یه چیزی بگی ولی جراتش رو نداری!
محبوبم! تو یکی. من هم با تو یک شدهام. هر چند بار که تو را و خودم را میشمارم، همه یک است.
ای خدا! این هفتاد سالش شده هنوز جمع و تفریق بلد نیست!
محبوبم! تکهای از آسمان میان لحظهی ماست، امشب متورمم و گل یاس نزدیک است.
وای خدا! تو دوباره چیزی مصرف کردی؟!
محبوبم! تو نیستی تاریکی هار میشود و همه را فرا میگیرد.
ای شیطون! اونی که هار میشه تاریکی نیست!
محبوبم! عاشقی که فریاد میکشد، در پیِ نشانیِ صدایی است که در همان حوالی گم کرده است.
عاشقی که فریاد میکشه یا معشوقهشو گم کرده یا خودشو!
محبوبم! من هم از شاگردان شادی بودهام.
چی شد؟ تو که میگفتی تموم معلمات مرد بودند!
محبوبم! خیره شدن به شما عاشق را پهناور میکند.
ببین، چاقی خودتو گردن من نندازیا!
محبوبم! دوست داشتن را به بعد موکول نمیکنم.
ای کاش میکردی! به خدا الان اصلاً حوصلهشو ندارم!
لطفاً کسی که با خواندن تیتر مطلب زیر، از باز کردن آن منصرف شد، نسبت به نژادپرست نبودن خود، کمی شکّ کند!
کسانی هم که به داستانهای عجیب علاقه دارند مطلب زیر رو بخونند:
دوستان علاقهمند به "نوشتن"، به ماهنامه شماره هفده، سر بزنند و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسند و در صورت برنده شدن، کتاب جایزه بگیرند.
اگر وقت داشتید به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِ الله.
حسن ختام: به نقل از کتاب"دست بردن زیر لباس سیب"؛ اثر محمد صالح علا.
خودم میدانم برای داشتن چیزی که تا به حال نداشتی، باید تبدیل به کسی شوی که تا به حال نبودهای.