کف یکی از پاهای سگ زبانبستهمان، به دلیلی که هنوز نمیدانیم چیست، زخمی شده است. دامپزشک یک اسپری تتراسایکلین داده است تا آن را بر روی زخم بپاشیم. سگ که از تولگی مرا میشناسد، اعتماد میکند و با نوازشهایم، بر روی زمین، میخوابد. پای زخمیاش را در دست میگیرم. زوزهای دردناک میکشد. دلم آشوب میشود. سگی که ابهتش هر دزدی را به لرزه میاندازد، جلویم خوابیده و دارد از درد، میلرزد.
همین که درِ اسپری را برمیدارم تا دارو را به محل زخم، بپاشم، ناآرامی میکند. آری سوزش این دارو را پیشتر از این، یکی دو بار، از سوی پدرم، تجربه کرده است. بالاخره دارو را اسپری میکنم. از اینکه از اعتمادش سوء استفاده کردهام، عصبانی و دلخور، برخاسته و برایم دندان قروچه میرود. پای زخمیاش را بالا نگه میدارد. وقتی هم زمین میگذارد، فقط برای لحظهای این کار را میکند تا بتواند قدمی بردارد.
دکتر گفته است اگر نتوانید، محل زخم را ضد عفونی کنید، احتمال نشر عفونت و از پا درآمدن سگ نیز وجود دارد. یعنی تنها و بهترین کاری که این سگ الان باید انجام دهد تا درمان شود، این است که برای چند لحظه هیچکاری نکند، امّا نمیتواند. گویی از هیچکاری نکردن عاجز است.
اسپری در دست، به سگ نگه میکنم و به این فکر میکنم که چه بسا مصیبتهایی که در زندگی خودم کشیدم، برای این بوده است که خداوند اسپری در دست، میخواسته زخمهای مرا درمان کند، ولی به جای اینکه هیچ کاری انجام ندهم، با پرخاش، درصدد اعتراض برآمدهام و به جای اینکه درمان شوم، بر گرفتاریهای عفونی و دردناک خویش افزودهام.
از بدترین نادانیهاست، نادانی در تشخیص آنچه به صلاح است و آنچه به صلاح نیست!
وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (آیهی ۲۱۶ : سورهی بقره): چه بسیار شود که چیزی را مکروه شمارید ولی به حقیقت خیر و صلاح شما در آن بوده، و چه بسیار شود چیزی را دوست دارید و در واقع شرّ و فساد شما در آن است، و خدا (به مصالح امور) داناست و شما نادانید.
سه یادداشت پیشین:
چنانچه وقت داشتید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام:
یادداشت بعدی: