مقدمه:
گاهی اگر چندین ساعت را پای موعظهی بهترین واعظ شهر بنشینیم و در باب حفظ کیان خانواده، سبک زندگی اخلاقمدارانه و یا در مذمّت نوشیدن شراب، گوشهای خود را از حرف پُر کنیم، اگر چندین رسالهی اخلاقی چند صد صفحهای را با همین مضامین بخوانیم، به اندازهی یک فیلم نود دقیقهای با موضوعات مشابه، تاثیر نخواهیم پذیرفت. و این یعنی همان "جادوی تصویر" و یا "جادوی سینما"
در این یادداشت میخواهم دربارهی یکی از همین جادوهای تصویری، برای شما، بنویسم.
توجه: این یادداشت صرفاً یک نظر شخصی است و نه یک نقد کارشناسانه و حرفهای. پس امکان دارد صحیح و یا غلط باشد.
فیلم "لاک" محصول ۲۰۱۳ :
کسانی که تصوّر میکنند، فیلم خوب، فیلمی است، پُر خرج، پُر بازیگر، پُر لوکیشن و سرشار از صحنههای عاشقانه، اکشن و یا اغواگرانهی مستقیم و غیرمستقیم جنسی، بایستی برای یک بار هم که شده است به تماشای فیلم "لاک" با بازی ستودنی "تام هاردی" بنشینند. فیلمی که تصویربرداری آن فقط در هشت روز انجام شده است و تمام دقایق آن، در داخل اتاقِ یک خودروی بیامدبلیو ایکس فایو (BMW X5) و در ساعاتی از یک شب، میگذرد. شبی که قرار نیست به این راحتیها صبح شود. شبی که دست آخر به روز منتهی نمیشود. شب، در این فیلم، شاید نماد همان ظلمتی باشد که "آیوان لاک"، پس از خوردن مشروب و ارتباط با یکی از همکاران زنش، برای خویش، رقم زده است. به قول "ظهیر فاریابی":
به باده دست میالای کان همه خون است
که قطره قطره چکیدهست از دل انگور
به وقت صبح شود همچو روز معلومت
که با که باختهای عشق در شب دیجور!
فیلمنامه و بازی "تام هاردی" آنقدر قوی هستند که خواننده از این لوکیشن ثابت، احساس خستگی نکند. تاثیر "تغییرات پیدرپی زوایای دوربین" و "نور" را نیز نباید در این فیلم دست کم گرفت.
"آیوان لاک"، در تمام طول مسیر، با فرزندش، همسرش، زنی که تنها یک شب را با او گذرانده و حالا دارد فرزندش را به دنیا میآورد، مسئولین شرکت و معاونش که قرار بوده است با آنها یکی از بزرگترین بتونریزیهای تاریخ اروپا را انجام دهد و پدر مرحومش که پدر بی مسئولیتی بوده است، گفتگو میکند. در فیلم ما فقط و فقط "لاک" را میبینم و صحبتهای او با کسانی که پُشت خط تلفن هستند را میشنویم. "تام هاردی" به عنوان یک مهندس سیمان حرفهای و خوشنام، وقتی سوار خودرواش میشود، به قول خودش همهچیز دارد. ولی وقتی به مقصد میرسد، به جز خودش و خودرواش، چیزی برایش باقی نمانده است. "لاک" برای رسیدن به مفهوم این شعر سنایی غزنوی، در مذمّت شراب، بهای سنگینی را پرداخت میکند:
نکند دانا مستی نخورد عاقل مِی
ننهد مرد خردمند سوی مستی پی
چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز ترا
نی چون سرو نماید به مثل سرو چو نی
گر کنی بخشش گویند که مِی کرد نه او
ور کنی عربده گویند که او کرد نه مِی!
در این فیلم، جملهی مرسوم در بین ما آدمها که"یک شب که هزار شب نمیشود" کاملاً زیر سوال میرود. ما درمییابیم که یک شب، گاهی میشود تمام شبهای بعد از آن شب! درمییابیم که یک شب، گاهی تا وقتی زنده هستیم، شب، باقی خواهد ماند.
این فیلم، به ما نشان میدهد که گاهی تنها یک اشتباه، کافی است تا زندگی آرام و عاشقانه، شغل و موقعیت خوب اجتماعی ما را، همچون طوفانی بیرحم زیر و رو کند.
بدون تردید، شاه کلید دیالوگهای این فیلم جایی است که چند جمله کلیدی، بین "لاک" و "همسرش" ردّ و بدل میشود. جایی که "لاک" به همسرش گفته است که تنها یکبار، و به دلیل خوردن مشروب، به او خیانت کرده است و دیگر هرگز اینکار را تکرار نخواهد کرد:
آیوان لاک: ولی فقط همون یه بار بود...
کاترینا: بین هیچوقت و یهبار، یه دنیا فرقه! فرق بین یه بار و هیچوقت، فرق بین خوب و بده...!
در این فیلم، همچنین خواهیم دریافت که:
فهرست فیلمهایی که در دو ماه اخیر، در مورد آنها، یادداشت نوشتم:
فیلم «بلفاست»: فیلمی سرشار از عطر خوش زندگی
فیلم «بلعیدن»: سخت، نرم را و نرم، سخت را، میبلعد!
فیلم «برای دوشنبه چه اتفاقی افتاد؟»: طرح سهمیهبندی فرزندان!
فیلمِ «نه روز»: انجامِ مصاحبه برای دریافتِ مجوّزِ تولّد!
دو یادداشت پیشین:
چنانچه وقت داشتید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام کم و بیش مربوط!