امروز جمعه،بیست و ششم مهرماه نود و هشت-روز قبل از اربعین-که ویرگول در قحطی شدید نویسنده و خواننده به سر می برد،سه اتفاق رخ داد:
اتفاق اول(عجیب):
کاربری به نام کنجکاوی به تنهایی و با انتشار بیش از سی پُست،سعی کرد ویرگول را از رکود خارج کند ولی نتوانست.آن پُستی که تحت عنوان«اتفاق عجیبی که افتاد:انتشار ده پُست،در عرض چند ساعت،از سوی یک کاربر!»نوشته بودم را به یاد دارید.لطفاً فرمواشش کنید!
اتفاق دوم(اندوهبار،زیبا،عبرت انگیز و آموزنده):
کاربری به نام یک اصفهانی در نصف جهان که هنوز سه ماهی نبود به ویرگول پیوسته بود،به جز دو پُست،تمام پُست های خود را پس از یک اعلام رسمی پاک و خداحافظی کرد.مرحبا به این دوست عزیز که گفت و رفت. بارها اتفاق افتاده است که یک ویرگولی به ناگاه و به یکباره تمام پست هایش را پاک کرده و رفته است.چقدر خوب است که اگر یک نفر هم مطالب ما را دنبال می کند:به احترام همان یک نفر،بدون خداحافظی نگذاریم و برویم.یک اصفهانی در نصف جهان!ممنون.همین دو پستی که با نامهای«آخرین روز ویرگولی بودن..»و«روزای اول ویرگولی شدن» از خود به جا گذاشتی و پاک نکردی،کافی است برای اینکه درس عبرتی باشد برای ویرگول و یک کلاس آموزشی برای همه ی ما ویرگولی هایی که قصد داریم بمانیم یا برویم.تا:اگر ماندیم بیشتر هوای همدیگر را داشته باشیم و اگر رفتیم،بی خبر نرویم.
امیدوارم این دوست خوبمان،حداقل این دو پستش برای ما یادگاری بگذارد!
اتفاق سوم(شاید زشت):
به جز یک پُست تخصصی تحت عنوان«ساخت خزنده وب با Scrapy» که موفق به کسب سیزده لایک گردید مابقی پُست ها،حتی بهترین پُست ها از بهترین نویسندگان ویرگول به اندازه انگشتان یک دست هم لایک نگرفتند.شما که غریبه نیستید خیلی از روزها به ویرگولی بودنم افتخار کردم ولی امروز یکی از آن روزهای کساد و بی رونقی بود که از ویرگولی بودن خودم خجالت کشیدم!
همان روزهای اولی که به ویرگول پیوستم(پنجم تیرماه نود و شش)مطلبی نوشتم تحت عنوان«نگذارید ویرگول از ویرگولیت بیفتد!»،امروز هم حرفی ندارم برای گفتن به جز حرفهای آن روز:
دو مطلبی که هفته پیش منتشر کردم:
وقتی این مطلب تمام شد،هنوزم امروز بود:یعنی ساعت بیست و سه و چهل و پنج دقیقه یِ جمعه،بیست و ششم مهرماه نود و هشت!