Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

کدام الدنگی صفحه‌ی دست‌‎انداز را هک کرد؟! ?

مقدمه:

اصلاً دوست نداشتم همچون یادداشتی منتشر کنم. ولی دوستان عزیز این‌قدر ابهامات مطرح کردند که لازم دانستم یک حرکتی بزنم، بلکه کمی از این ابهامات رفع شود یا لااقل کمتر شود.

در این یادداشت قصد دارم به سه ابهامی که جدیداً زیاد درباره‌ام مطرح می‌‎شوند، پاسخ دهم:

یک: صفحه‏‎‌ی دست‌‎انداز هک شده است.

دو: دست‌‎انداز مانند گذشته به نظرها جواب نمی‎‌دهد.

سه: استفاده از تیترهای عددی و شکلک‎‌دار و لحن و کلماتی متفاوت.

بر حسب تجربه به این نتیجه رسیدم که مخاطب عزیز هر نویسنده‌‎ای را شاید بتوان به چهار دسته تقسیم کرد:
  • دسته‌‎ی اول:

مخاطبی که نویسنده را دنبال می‎‌کند چون پیشاپیش می‌‎داند که قرار است با چه متن و کلماتی از او روبرو شود. ولی با این وجود، مشتاق و طالب این روبرو شدن است. مخاطبان آقای دادخواه و آقای بهنام از این جنس هستند. یعنی: مخاطب آقای دادخواه دوست دارد وقتی یادداشت جدید ایشان را باز می‎‌کند با یک شاعرانه‎‌ی زیبای دیگر برخورد کند و مخاطب آقای بهنام دوست دارد وقتی یادداشت جدید ایشان را باز می‌‎کند با یک مطلب ادبی و فلسفی و یا یک موشکافی فکری و تحلیلی دیگر با طعم ادبیات و فلسفه روبرو شود.

  • دسته‎‌ی دوم:

مخاطبی که نویسنده را دنبال می‎‌کند چون اصلاً از قبل نمی‎‌داند و نمی‌‎تواند حدس بزند که قرار است با چه یادداشتی از او روبررو شود. و اتفاقاً طالب همین بی‎‌خبری و شگفتانه‎ است. مخاطبان عزیز بنده از این جنس هستند. برای همین گاهی مخاطبانی که بنده را به خوبی نمی‎‌شناسند، قرص و محکم به این نتیجه می‌‎رسند که صفحه‌‎ی بنده هک شده است. مثل حمیدرضای عزیز دل که در زیر یادداشت «یه فکری به حال این دنیای لاشی کن، برام یه مردِ مرد نقاشی کن! ?» نوشت: «من فقط اینجوری‌ام که فکر می‌کنم چند وقته یه نفر پیج دست اندازو هک کرده، یا شما هم اینجوری‌این؟??? البته اینو بگما من شناختم به چند ماه فقط راه میده.» و دوستانی که این نظر را با قاطعیت تایید کردند. ولی آن‎ مخاطبی که دست‎‌انداز را از ابتدای ویرگول تاکنون رصد کرده و او را خوب می‎‌شناسد، به راحتی می‌تواند دست‎‌انداز همیشگی را پُشت هر کدام از این یادداشت‎‌های شاید از زمین تا آسمان متفاوتش ب‎یابد.

  • دسته‎‌ی سوم:

مخاطبی که دسته‌‎ی اول و دوم را پوشش می‌‎دهد. یعنی هر دو نوع نویسنده را با دلایل و شرایطی که مد نظر خودش است دنبال می‌‎کند.

  • دسته‎‎‌ی چهارم:

مخاطبان بی‎‌دسته! این‎‌گونه مخاطبان خودشان هم نمی‎‌دانند چه می‌‎خواهند. همین‎‌جور چرخ می‌‎زنند تا بلکه یادداشتی را بپسندند که البته کمتر هم این اتّفاق می‌‎افتد.

و البته هر چهار دسته از مخاطبان در جای خود، قابل احترام و ارزشمند هستند.

کمی خودمانی‎‌تر:

نوحی به هزار سال یک طوفان دید

من نوح نیم، هزار طوفان دیده‌ام!

همراهان عزیز دل! گاهی گذر زمان و روزگار کاری به سر آدمیزاد می‌‎آورند که ژن‎‌هایش، جابه‎‌جا و نورون‎‌های مغزش را تابه‎‌تا می‎‌کنند، چه برسد به کلمات داخل نوشته‌هایش! تحوّل و تغییر مدام در افکار، اندیشه و دگردیسی کلمات اتفاق عجیب و پیچیده‎‌ای نیست. انسانی که دو روز، افکارش حول محور یک چیز بچرخد. دست‎‌کم می‌‎توان او را برای همان دو روز مرده به حساب آورد. روز سوم اگر فکرش تغییر کرد و تحوّلی در افکارش ایجاد شد، روز تولد دوباره و زنده شدن مجدد او است. باید این روز را جشن بگیرد.

وقتی روان نویس عزیز یادداشت «⛔روان شو | مهمان اختصاصی جناب دست انداز!?» را منتشر کرد، eshghghadimihame این نظر را برای ایشان نوشت:

"فکر می‎‌کردم جناب دست‎‌انداز هم از ویرگول رفتن و اکانتشون افتاده دست خود عوامل چون یهو خیلی تغییر کرد سبک محتواشون و غیر ممکن بود اصلاً نظری از زیر دستشون در بره امّا باز هم حس می‌‎کنم اکانتشون خودشون نیستن."

در جواب به این بخش از ابهام این دوست عزیز که چرا به تمام نظرها پاسخ نمی‌‎دهم؟ آن وقتی که می‎‌توانستم به تمام نظرها پاسخ دهم جمع یادداشت‎‌هایم در ویرگول دویست تا هم نبود. امّا الان که نزدیک به هزار یادداشت منتشر کرده‌‎ام، تعداد نظرها گاهی بیش از صد نظر در یک روز هستند. پاسخ به تمام این نظرها آیا فرصتی برای کارهای دیگر مانند خواندن، نوشتن و شاید ذرّه‌ای زندگی برای بنده باقی می‌‎گذارد؟ دوست دارم دوستان قبل از هرگونه قضاوتی کمی خودشان را به جای دست‎‌انداز بگذارند. ببینند اگر خودشان بودند چه می‎‌کردند؟

کمی منطقی‌‎تر:

چند روز پیش برای بیست و چهار ساعت، آن زنگ نوتیفیکیشن را باز نکردم تا ببینم چند نظر و لایک جمع می‎‌شوند. نتیجه را در تصویر زیر می‎‌بینید. دست کم نیمی از این ۱۷۱ نوتیفیکیشن، نظر است. پاسخ دادن درست و درمان به تمام این نظرها، حداقل دو سه ساعت زمان می‌‎برد. پس چون نمی‌‎توانم این کار را انجام دهم، نظرهای تحسین‎‌آمیز را معمولاً فقط لایک می‌کنم و نظرات مخالف و یا نظرهایی که اگر پاسخ ندهم بر ابهام دوستان افزوده می‎‌شود را سعی می‌کنم پاسخ دهم.

جا دارد در اینجا از همراهانی که یادداشت‎‌های قدیمی بنده را به ترتیب می‎‌خوانند و نظر می‎‌نویسند، تشکر کنم و از بابت این‎که نمی‌‎توانم به تمام نظرهای آنها پاسخ بدهم عذرخواهی کنم. این دوستان برایم خیلی عزیز هستند. چرا که جزو بهترین و ارزشمندترین مخاطبان بنده هستند.

پاسخ به ابهامی دیگر:

"چند قرن دیگه که ویرگول به عنوان یه منبع شناخت مردم قرن ۲۱ در ایران مورد توجه مستشرقین قرار می‌گیره «دست‌انداز شناسی» یکی از رشته‌های مورد علاقه‌ی پژوهشگران می‌شه.در این بین موضوعاتی مانند چرایی انتخاب و اصرار بر تیترهای تصویری و عددی در پست‌های دست‌انداز بولد می‌شه.گرایشی ایجاد می شه که کاوشگران متون می‌خوان به این سوال پاسخ بدهند که آیا دست‌انداز علیرغم چیزی که خودش می‌گه هک نشده؟ سلبریتی تیک آبی بودن و بسامد و پایین و بالا رفتن احساسات دست‌اندازی مانع این نمی‌شه که محققین اذعان کنند در برخی پست‌ها یه نموره متلک چاشنی بوده و دنبال‌کنندگان از سر گیجی یا «مهربان پلاس» بودن آنها را نادیده گرفته اند."

  • پاسخم به ابهام ایشان که بعید نیست ابهام سایر دوستان هم باشد، این بود:

"آقا باور کنید قصد متلک‌پرانی نداشتم، هر چه نوشتم از دل لامصبم بیرون آمده. حالا بعید نیست این دل یک جاهایی هم از متلک‌پرانی بدش نیاید و دست گل به آب دهد. ?
آقا برای راحت‌تر شدن کار دست‌اندازشناسان، خدمت شما عرض کنم که تموم این شکلک‌ها و خلاصه تیترها و یادداشت‌های متفاوت و عجیب و غریب، دو علّت دارد:
یک: مخاطب حالش از دست‌انداز تکراری بد نشود.
دو: مخاطبین بنده از نوجوانان عزیز هستند تا پیرمرد‌های نود ساله‌ی نور چشمی. باید هوای هر دو رو داشته باشم. هر کدام لحن و بیان خاصی را می‌پسندند."

جواب به ابهامات با روش آقای احمدی‌‎نژاد (یعنی جواب دادن با طرح سوال!):

دوستان عزیزتر از جان کدام الدنگ شیر پاک خورده‌‎ای حاضر است این همه به خودش فشار بیاورد و چشم و چار خودش را برای خواندن و نوشتن یادداشت روزانه و انتشار آن‌ها سر یک موعد مقرّر در بیاورد؟ فیلم «مردی که موش شد!» را به خاطر دارید؟ اگر قرار باشد کتابی درباره‌‎ی خودم بنویسم یا فیلمی درباره‎‌ی خودم بسازم اسمش را می‎‌گذارم «مردی که کلمه شد!» آیا شما حاضر هستید قید زندگی کردن را بزنید و تمام وجودتان را به کلمه تبدیل کنید؟ بسم‌‎الله. این شما این هم صفحه‌ی دست‌انداز. مال شما!

https://www.aparat.com/v/orfUM/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE_%DA%86%D8%A7%D9%84%D8%B4_%D8%A8%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2_%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF%DB%8C_%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF_%D8%A8%D9%87_%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1_%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%DB%8C%DB%8C

خلاصه این‌که دوستان همیشه همراه ارجمند، دست‌انداز همین است. به قول حافظ جان:

در کوی نیک‌نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را!

یادداشت پیشین:

چالش هفته: (چالش هشتم: قصّه ?‍?‍?‍? + دو موضوع پیشنهادی)

برای دستیابی به لینک نوشته‌‎هایم و سایر داستان‌های مریوط به دست‌انداز، می‌توانید به انتشارات «دست‌‎انداز» که زحمت تدوین آن را دوست خوبم، آقای حجت عمومی کشیده است، مراجعه فرمایید.
اگر دوست داری بنویسی ولی نمی‌دونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایان‌نامه‌‌‌ی دست‌انداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشته‌های هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، در صورت صلاحدید آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسم‌ِ‌الله.
حال خوبتو با من تقسیم کندست‌اندازویرگولنویسندگینوشتن
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید