ویرگول
ورودثبت نام
Jooje_tighi
Jooje_tighi«روباه چیزهای زیادی می‌داند، جوجه تیغی اما فقط یک چیز می‌داند، یک چیز خیلی مهم!» (آرکیلوکوس)
Jooje_tighi
Jooje_tighi
خواندن ۴ دقیقه·۵ روز پیش

غم؟ آره! کم؟ نه! خودکشی؟ نباید! دِق؟ شاید...!

تراپیست: خب…چی شد اومدی؟

مراجع: گفتن حرف بزنم بهتره تا این‌که خبرم بره تو کانال حوادث.

تراپیست: منطقیه. الان حالت چطوره؟

مراجع: زنده‌ام...همین خودش یه جور مقاومت منفعلانه‌ست.

تراپیست: مگه به خودکشی فکر می‌کنی؟

مراجع: نه. تنبلم. این کارا برنامه‌ریزی می‌خواد.

تراپیست: پس فقط غمگینی!

مراجع: غمگین نه… فقط با دنیا تفاهم‌نامه ندارم.

تراپیست: یعنی چی؟

مراجع: یعنی من بلد نیستم به چیزایی بخندم که بقیه بابت‌شون قهقهه می‌زنن.

تراپیست: اوهوم... دیگه؟

مراجع: دنیا هم بلد نیست بابت چیزایی که من جدی می‌گیرم مکث کنه.

[مکث کوتاه]

تراپیست: فکر می‌کنی اشکال از کجاست؟

مراجع: معمولاً می‌گن از منه.

تراپیست: و نظر خودت؟

مراجع: اگه نظری داشتم تو الان بیکار بودی.

تراپیست[چیزی می‌نویسد]

_ پس سردرگمی؟

مراجع: نه.

من دقیقاً می‌دونم چیا نمی‌خوام.

تراپیست: پس مشکل چیه؟

مراجع: دنیا اصرار داره فقط همونا رو بخوام.

تراپیست: خب بنظرت دلیل این اصرار چیه؟

مراجع: دنیا عاشق آدمای خاصه…

تراپیست: تو خاص نیستی؟

مراجع: چرا.

تراپیست: توی چی؟

مراجع: زیادی عادی بودن.

تراپیست: عادی بودن که خیلی خوبه.

مراجع: تاوقتی که متفاوتای دور و ورت زیاد نباشن!

[مکث]

تراپیست: از چی خسته‌ای؟

مراجع: از توضیح دادن.

تراپیست: ولی الان که داری خوب توضیح می‌دی.

مراجع: پول دادم.

تراپیست[چندلحظه‌ای با خودکارش بازی می‌کند.]

تراپیست: از عشق بگو.

مراجع: میشه نگم؟!

تراپیست: چرا؟

مراجع: چون هنوز مطمئن نیستم درباره‌ی چی‌ش حرف بزنم.

تراپیست: یعنی چی؟ بیشتر توضیح بده.

مراجع: نمیتونم.

تراپیست: چیه؟ تجربه بدی داشتی؟!

مراجع: تجربه آره، بد؟ نه.

تراپیست: از تجربه‌ت بگو.

مراجع: بعضی وقتا دونفر همدیگه رو دوست دارن،

همدیگه رو درست فهمیدن،

ولی زمان‌بندی‌شون اشتباهه.

تراپیست: مقصر این اشتباه کیه؟

مراجع: یه‌سری میگن خدا،

یه‌سری میگن بازی سرنوشت،

یه‌سری میگن...

تراپیست: تو چی میگی؟

مراجع: من می‌گم اشتباها دردآورن،

ولی درد چیز بدی نیست.

تراپیست[با لبخندی تصنعی]: احتمالا می‌دونی دیگران خیلی با این حرفت موافق نیستن.

مراجع: مهم نیست، خودم موافقم.

تراپیست: یعنی چی؟!

مراجع: درده که نشون میده کجا رو باید علاج کنی،

وقتی همه‌چی خیلی بی‌درد جلو بره،

آدم دیرتر میفهمه کجای کار باندپیچی میخواست!

تراپیست: نظر جالبیه. کتاب میخونی؟

مراجع: بعضی چیزا تو هیچ کتابی نیست.

تراپیست: هنوز بهش فکر می‌کنی؟

مراجع: آدم به بعضی آدما فکر نمی‌کنه…

باهاشون زندگی می‌کنه،

حتی وقتایی که ازشون دوره،

حتی وقتایی که...

تراپیست[حرف مراجع را قطع می‌کند]

_ این اذیتت می‌کنه؟

مراجع:

نه.

بیشتر

ساکتم می‌کنه.

تراپیست: پس ولش نکردی!

مراجع: آدم زندگی‌شو ول نمی‌کنه.

تراپیست: اونم همین نظرو داره؟

مراجع: سوال بعد!

تراپیست: دوس داری دوباره باهم باشید؟

مراجع: نشنیدی میگن "اگر من بخشی از رویای تو باشم تو روزی به من بازخواهی گشت."؟ واسه پائولو کوئلیوئه.

تراپیست: جمله قشنگیه و تاحد زیادی درستم هست، ولی تو هیچ‌کدوم از آثار کوئلیو همچین چیزی نیست.

مراجع: چرا، هست. واسه کتاب کیمیاگره.

تراپیست: دوسه باری خوندمش، توش نیست.

مراجع: من دوس دارم این جمله واسه پائولو کوئلیو باشه، خب؟

تراپیست: خیلی خب.

[در دفترش چیزی می‌نویسد!]

_ چیِ مردم کلافه‌ت میکنه؟

مراجع: اینکه فک می‌کنن همه باید یه نسخه‌ی واحد از خوشبختی رو دانلود کنن.

تراپیست: و تو دانلود نکردی؟

مراجع: کردم، باز نشد.

تراپیست[با لبخند]: چرا؟ فایلش خراب بود؟

مراجع: نه فقط به سیستم من نمیخورد.

تراپیست: پس چرا به سیستم بقیه خورده؟

مراجع: نخورده! فقط صدای ذهنشون رو بستن تا صدای ارور اذیتشون نکنه.

تراپیست: تو چرا این کارو نمیکنی؟

مراجع: چون بعدها باید با صدای بلندتر خودمو قانع کنم.

[مکث کوتاه]

تراپیست: گفتی بعدها...بعدها یعنی کِی؟

مراجع: بعدها ینی وقتی که خیلی‌چیزا درست شد.

تراپیست: پس ناامید نیستی؟

مراجع: گفتم هستم؟

تراپیست: خب این خیلی خوبه، اینو درباره خودت دوس داری؟

مراجع: خیلی‌چیزا رو درباره خودم دوس دارم.

تراپیست: چه عالی! میشه بگی چیا؟

مراجع: مثلا اینکه کم نمیارم.

تراپیست: بیشتر توضیح بده

مراجع: اگه فک کنم یه مسیری ارزش رفتن داره تا تهش میرم.

تراپیست: اگه وسط راه وسیله‌ت خراب بشه چی؟

مراجع[لبخند می‌زند]: مگه گفتم وسیله نیاز دارم؟!

تراپیست[بعد از نوشتن، مکث می‌کند]:

می‌دونی… خیلی از مراجع‌هام دقیقاً برعکس تو فکر می‌کنن.

مراجع: خوش به حالشون.

تراپیست: می‌گن اگه آدم زیادی فکر کنه، زندگی از دستش در می‌ره.

مراجع: زندگی هیچ‌وقت از دست آدم در نمی‌ره، این آدمه که از دست زندگی در می‌ره.

[مکث]

تراپیست: تا حالا شده حس کنی زیادی تنهایی؟

مراجع:

نه.

بیشتر حس کردم زیادی با خودمم.

تراپیست: این خسته‌کننده نیست؟

مراجع: چرا، ولی خوبیش اینه که تنها چیزِ خسته‌کننده‌ی دنیا نیست.

تراپیست: اگه اون برگرده چی؟

مراجع:

برگشتن آدما شبیه فیلما نیست...

هیچ‌کس با موسیقی متن نمیاد.

تراپیست: پس منتظرش نیستی؟

مراجع:

من منتظرِ درست شدنِ خودمم.

تراپیست: چرا؟

مراجع: تا وقتی برگشت بتونم دنیا رو زیر و رو کنم.

تراپیست(با لبخندی به پهنای صورت): بااین‌اوصاف اگه من جاش بودم حتما برمی‌گشتم.

مراجع: فعلا که جاش نیستی.

تراپیست: فکر می‌کنی مشکل دنیا چیه؟

مراجع:

دنیا عجله داره.

برای قضاوت،

برای خوشحال بودن،

برای نتیجه گرفتن.

تراپیست: و تو؟

مراجع[با لبخندی محو]: من؟ احتمالا یه مکث بی‌موقعم.

تراپیست: مکثِ بی‌موقع...ترسناکه...نه؟

مراجع:

برای کسایی که می‌ترسن چیزی از دست بدن، آره.

من فقط می‌ترسم چیزی رو نفهمیده رد کنم.

تراپیست [ساکت می‌ماند. قلم در دستش می‌لرزد.]

راستش…

منم بعضی وقتا نمی‌دونم دارم کمک می‌کنم

یا فقط یادداشت برمی‌دارم که خودم کمتر فکر کنم.

مراجع [نگاهش می‌کند، بدون طعنه]:

حداقل تو بابتش پول می‌گیری.

[هر دو خیلی کوتاه لبخند می‌زنند.]

تراپیست:

جلسه‌ امروزمون تمومه.

مراجع:

می‌دونم.

تراپیست:

الان حالت چطوره؟ بهتری؟

مراجع (در آستانه‌ی رفتن):

نه.

ولی واقعی‌تر شدم.

[مکث]

تراپیست:

همینم بعضی روزا کافیه.

مراجع: آره کافیه

[در را باز میکند]

...البته فعلا!

[در بسته می‌شود.]

[تراپیست به صندلی خالی نگاه می‌کند.

آرام، روی برگه می‌نویسد]:

«مراجع امروز نیازی به درمان نداشت.

فقط نمی‌خواست تنها کسی باشد

که صدای ارور را می‌شنود.»

حسن ختام:

https://www.aparat.com/v/nmwflkv

پست قبلی:

https://vrgl.ir/VGvhI

زندگیعشقروانشناسیداستاندلنوشته
۲۳
۶
Jooje_tighi
Jooje_tighi
«روباه چیزهای زیادی می‌داند، جوجه تیغی اما فقط یک چیز می‌داند، یک چیز خیلی مهم!» (آرکیلوکوس)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید