شبهای پاییز را دوست دارم به خاطر سکوت و خلوتشان. بهترین زمان برای رهایی و آرامش و البته خواندن و نوشتن.
در این شب پاییزی که اتاق نیمه روشن است، نشستهام. نگاهم به آرامی روی اشیاء میچرخد و هیچ جایی متوقف نمیشود.
کلمات را دنبال نمیکنم اما اگر کلمهای بخواهد به دنیا بیاید، مانعش هم نمیشوم.
سکوت دلچسب شبهای پاییز حس زندگی در معبدی را دارد که بدون تشریفات وارد آن شده و مورد احترام قرار گرفتهای و حالا قطرههای باران معنویت بر گونههایت نشسته.
اینجا به هیچ چیز فکر نمیکنم. احساسی ندارم، برنامهای، رویایی، خاطرهای حتی. رها و آزادم.
این فراغ، این سکوت، این خالی بینهایت وجودم را لبریز میکند.
پ.ن: تکهای از پیشنویسهای منتشر نشده...
