°
من
اگر پدر میشدم، پدر خوبی میشدم. همونطور که اگر آهنگساز میشدم، آهنگساز خوبی میشدم یا اگر عطار میشدم حتما عطاری نیشابوری. اما اگر رییس میشدم، رییس قبیله خوبی نمیشدم، ولی سرباز وفادار خوبی میشدم.
اگر دختر داشتم اسمش رو تو سجل محبوبه میذاشتم، ولی آفتاب صداش میکردم، یا اسمشو لیلا میذاشتم و خورشید صداش میکردم. پسر داشتم اسمشو میذاشتم طاهر ولی آب نبات صداش میکردم. و مادرشون هر اسمی که داشت، بابا صداش میکردم.
به دخترا شعر میدادم حفظ کنن و به پسره آشپزی یاد میدادم.
برا دخترا حسن یوسف میکاشتم، واسه پسره شب بو.
عمو زنجیرباف یاد دخترا میدادم و تاپ تاپ خمیر، شیشه پر پنیر. به پسره دویدم و دویدم سر کوهی رسیدم.
به دیوار اتاق دخترا عکس چگوارا میزدم و به اتاق پسره عکس مزرعه نیشکر.
به دخترا سازدهنی یاد میدادم به پسره چنگ.
روزا تو آفتاب مولانا براشون میخوندم و شبا قبلِ خواب سعدی.
برا مادرشون حمید مصدق.
بهت گفته بودم دوست دارم دخترم از سینه تو شیر بگیره؟
بهت گفته بودم با داشتن تو، خدا باهام حساب بی حسابه؟
بهت گفته بودم چقد چشمات قشنگن؟
تو هم ماریلایی هم متیو. تو اصلا خودِ گرین گیبلرزی، مزرعه سبز. دست راستت متیو، دست چپت هم ماریلاست.
من هم سفارشی که اشتباه ارسال شده.
زندگی آب خنک بود،
گلوی من صلاة ظهر ماه رمضون.
تو پارچ شربت بیدمشکی و بهارنارنج، گوشه سفره افطار.
میذاری اول نماز بخونم بعد روزه ام رو باز کنم؟
علی عسگری
مداد سیاه