Par·۷ ماه پیشچهره های دروغیننگاهش را میدزدید از هرکس گمان می کند می تواند آن زشتی ها وتنفرها و دردهای درون چشمانش را پنهان کند پشت لبخند های دروغینشنگاهش تنفر داشت و س…
Parدرسَکّو!·۷ ماه پیشنامه ای به عزیزِ از دست گرفته اتبودن در آسمانی به این وسعت چگونه میگذرد؟آیا این ابر ها همراه اشک های تو اشک میریزن؟آیا این باد ،دستان تو است که موهای من را نوازش می کند ؟آ…
Par·۱ سال پیشجنگی به نام رندگیاو فقط کمی خسته شده ..و هیچ راهی برای اینکه دوباره روحش زنده بشود ندارد روح او هر روز فرسوده تر و پیرتر میشود ،قصه تلخیست که ما از ورودمان…
Par·۱ سال پیشنجات دهنده ی موقتیروزها برایم طاقت فرسا بودند و زمان بیهوده می گذشت.. بیدارشدن کابوسه و خوابیدن رویا، غذا خوردن زجر اور روزهایم به تاریکی شب می گذشتند تا ک…