ویرگول
ورودثبت نام
معشوقهٔ شوالیـه
معشوقهٔ شوالیـهاگر اینجا چیزی برای خواندن پیدا کردید، بدانید که آن‌ها فقط برای من هستند. هرکلمه، هر جمله،یک پناهگاه شخصی! پناهی برای معشوقهٔ شوالیـه
معشوقهٔ شوالیـه
معشوقهٔ شوالیـه
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

چشمهایش خون باریدند؛

اشک خونین به طبیبان بنمودم گفتند درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد
اشک خونین به طبیبان بنمودم گفتند درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد



کارم شده بود نشستن روی این تپه و خلوت با تو، از درون آرام بودم وقتی که هر لحظه ام که با تو می‌گذشت. از تنهایی میگفتی ولاغیر درحالی که روزم را کنارت به شب میرساندم.
گلی که امروز صبح چیده بودم خشک شده بود! عیبی نداشت؛ چرخیدم که آن را به تو بدهم
اما نبودی!
هراسان دور خود چرخیدم نبودی!
عطرت بود ولی تو نبودی!
ساز دهنی‌ات بود ولی تو نبودی!
گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم!
باز هم نبودی؛
هراسان راه خانه را در پیش گرفتم
در راه با چشم هایشان مرا می‌خوردند!
با انگشت های کریهشان به همدیگر نشانم میدادند!
با صوت جهنمیشان می‌خندیدند و بیصدای لب می‌زدند «باز خون گریه کرده! »
ترسیدم، دستی به زیر چشمانم کشیدم، دستانم خونی بود!
آه یادم آمد؛
تو سال هاست مرده بودی!
روی همان تپه!
و من بازهم برایت خون گریه کرده بودم...

_چشمهایش خون باریدند،
معشوقه شوالیـه

داستاناشکخونعشقغم
۱۱
۱
معشوقهٔ شوالیـه
معشوقهٔ شوالیـه
اگر اینجا چیزی برای خواندن پیدا کردید، بدانید که آن‌ها فقط برای من هستند. هرکلمه، هر جمله،یک پناهگاه شخصی! پناهی برای معشوقهٔ شوالیـه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید