رامش
رامش
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

در انتظار خزان

کنار پنجره ایستاده بود ، به آرامی سیگارش را توی زیر سیگاری خاموش کرد و همانطور که دودِ سیگار را از دهانش بیرون میداد ؛ نگاهی به قاب عکس روی طاقچه کرد و گفت : این آخریش بود .

میدونی وقت هایی که آدم منتظره خیلی سخت میگذره .

وقتی سیگار رو روشن میکنم با خودم میگم : تا این تموم بشه رسیدی

به خودم میام و می بینم خورشید غروب کرده و ، زیر سیگاری دوباره پر شده .

من میدونم که حتما میای امّا اینا فکر میکنن من دیونه شدم

هر بار هم که ازشون می پرسم: خزان کی می رسه سوالم رو با سوال جواب میدن و میگن : قرصاتو خوردی؟


خزانپاییزانتظارسیگارآسایشگاه
ترانه خون شهر کَر ها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید