بازیکن شماره یک·۳ سال پیشروزهای قشنگ آسایشگاهیک داستان کوتاه در مورد دو تا سالمند که تو آسایشگاه عاشق هم میشن.
رامش·۳ سال پیشدر انتظار خزانکنار پنجره ایستاده بود ، به آرامی سیگارش را توی زیر سیگاری خاموش کرد و همانطور که دودِ سیگار را از دهانش بیرون میداد ؛ نگاهی به قاب عکس روی…
پرباز | ParBaz·۶ سال پیشیک گزارش ناقصاحمدی صبح زود زنگ زد که برای بخش خبری نیمروز، گزارش نداریم. با این که شیفتم نبود، ولی دوست نداشتم کار جنگ روی زمین بماند.
Behzad Ezzati·۶ سال پیشآسایشگاه پادگان ۰۱، حسین و غزل نوشته شده در تاریخ ۱۳۹۷-۱۲-۰۱ توسط بهزاد عزتیاین خاطره بر میگرده به ماجرای آشنایی من با حسین ضیا. به سال ۸۸٫ به دی و بهمن ۸۸٫ پادگان ۰۱٫…