متاسفانه ماشین زمانی نداریم که ما رو ببره عقب تا اشتباهات مون رو پاک کنیم. سنم که کمتر بود ، عاشق ماشین زمان بودم. البته اون موقع نمیدونستم اشتباه ها چقدر میتونن بزرگ باشن ! صرفا میدونستم اشتباه هایی هست که جبرانش راحت نیست .
سنم که بیشتر شد ، اشتباهاتم بزرگ تر شد : مالی ، عاطفی ، روانی ، زمانی …
چیزی که بیشتر از همه آزارم میداد این بود که راهی برای بازگشت نبود . تموم شده بود . امروز تصمیم گرفتم بگم چند تا از اشتباه هایی که من کردم و نمیتونم ازشون برگردم، ولی میتونم به شماها بگم که شماها هیچ وقت انجامشون ندین که بخواین ازشون برگردین .
من یه آدم برونگرای احساساتی ام. از این آدم هایی که تقریبا تو تمام زندگیم توی ابراز احساساتم خیلی مطمئن و قاطع بودم. از این آدم هایی که پای احساساتشون وایمیستن و هیچ ترسی هم ندارن از اینکه بقیه حسشون رو بدونن .
وقتی احساساتتون رو جار میزنین ، خودتون رو آسیب پذیر نشون میدین حتی اگر واقعا نباشین ! آدم ها متفاوت نگاهتون میکنن و این واقعا مهم نیست. چیزی که مهمه اینه که یه وقتایی آدم های اشتباهی با برخوردهای اشتباهی روانتون رو به هم میریزن.
یه مثال کوچیک از هزاران مثالی که برای من پیش اومده:
من یه چنل ادبی داشتم. توش نوشته های غمگین و عاشقانه مینوشتم. اون موقع من حالم همون شکلی بود. بعدا که سوگوار شدم حالم بدتر شد. نوشته های من نوشته های خوبی بودن. ارزش ادبی داشتن و هنوز که هنوزه از عزیزترین نوشته های منن. تم چنل من غمگین و عاشقانه بود. من وقتی خوشحال بودم هم ازش نمینوشتم. دوست داشتم متنم یه چارچوب داشته باشه .
وقتی چنل من پابلیک شد و در حال رشد بود ، یه سری از واکنش ها واقعا قلب من رو میشکست. بخش ناراحت کننده ش این بود که اون واکنش ها از سمت آدم های نزدیکی بود البته ناگفته نمونه که واکنش های مثبت خیلی زیاد بود.
اما دونستن و اطمینان به اینکه آدم ها قضاوت میکنن باعث میشه ما خیلی جاها خیلی چیزها رو نگیم .
انتهای انتهای داستان هیچ کس از اینکه احساساتش رو به آدم های کمتری بروز بده ، تو دردسر نیفتاده!
شما مهم ترین راز زندگی تون رو به رندوم ترین آدم ممکن میگین ؟ معلومه که نه . حالا یه راز کمتر مهم رو به یه آدم نسبتا نزدیک میگین ؟ احتمالا آره ! خیلی وقت ها حرف های ما روزمره و عادی ان اما رسیدنشون به گوش یه آدم نادرست توی یه زمان نادرست شروع یه سریال پر دردسره به اسم «این چه کاری بود من کردم؟!» .
بیاین با یه مثال کوچیک شروع کنیم . فکر کنین که شما از یکی خوشتون میاد. صرفا خوشتون میاد . نه عشقه، نه اینکه بخواید باهاش برین تو رابطه ست، نه پارتنر ، هیچیِ واقعیه ! صرفا از برخورد و قیافه ش خوشتون میاد. حالا همینو به یه دوستی میگین که تو اون محیط هست . در حد شوخی خنده هم میمونه و ازش رد میشین.
بعدا با یکی میرین تو رابطه . از قضا همین دوستتون (با قصد خوب یا قصد بد یا بدون قصد خاصی) به دوست اون کسی که باهاش رفتین تو رابطه میگه : وای من واقعا خوشحالم فلانی (شما) با فلانی (پارتنر شما) آشنا شدها ! شانس آورد . میخواست با فلانی (همون یاروئه که هیچی نبود) بره تو رابطه. خدا رو شکر که نرفت.
به نام خدا
ویرگول شما را به دیدن سریال «عجب کاری بود من کردم؟!» دعوت میکند !
حالا خر بیار و باقالی بار کن :
میدونین موضوع چیه ؟ حتی اگه با طرف تو رابطه بودین ، مهم نبود ! مهم نبود چون تصمیم شما بود اما اینکه مجبور شین بابت چیزی جواب پس بدین که حتی درست هم نیست ، حتی مهم هم نیست و صرفا یه سوتفاهمه که میتونست کلا نباشه ، واقعا رو اعصابه .
تو گذشته یه کاری کردین که اشتباه بوده . همه همیشه بهمون جمله ی کلیشه ای «از اشتباهات گذشته درس بگیر» رو گفتن . همه مون هم میدونیم ! اما چیزی که کمتر بهمون گفتن اینه : یه کاری کردی ؟ بقیه میفهمن؟ اول از همه بگو من کردم .
اون موقع یه کاری رو کردی دونسته یا ندونسته . مگه غیر از اینه که دلایل خودت رو داشتی ؟
تا موقعی که اشتباهاتمون رو خودمون گردن نمیگیریم و از شدت شرم و یا ترس به اقرارشون ، انکار میکنیم کارهایی که کردیم ، آدم ها بیشتر فرصت اینو دارن که بابتش ما رو تحت فشار بذارن. وقتی کارهایی که کردیم رو جسورانه و صادقانه گردن میگیریم، در نهایت آدم ها هم به شجاعت و هم به صداقتمون احترام میذارن حتی اگه بابت اون اشتباه قضاوتمون کنن.
من نمیگم به اشتباهاتمون افتخار کنیم ها. من میگم فرصت اینکه یکی بیاد ما رو تو فشار بذاره که «بذار بهش ضربه بزنم با افشای یه چیزی » رو ترجیحا به کسی ندیم .
آدم حسود خیلی بده . تو هر زمینه ای ها… حالا نه اینکه حسادت چیز غیر طبیعی ای باشه. مثل اینه که ما بگیم خشم یه چیز غیر طبیعیه اما اینکه یه آدم تو همه ی زمینه ها حسودی کنه غیر قابل تحمله
اماااا
بر خلاف تصور عامه ی مردم اینا بدترین مدل آدم ها نیستن . چرا ؟ چون شما تکلیفتون خیلی وقت ها باهاشون مشخصه. بدترین مدل ، آدم های قابل معاشرت آدم های دو روئن . آدم هایی که جلوی روی شما یه جور رفتار میکنن و پشت سر شما یه جور .
این آدم ها نه دوست های خوبی میشن ، نه همکلاسی های خوبی ، نه همکارهای خوبی . اینا همونایی ان که برای اینکه تو دل بقیه جا کنن ، شماها رو میفروشن . اگه دیدین یکی پشت سر یه آدمی که باهاش نزدیک به نظر میاد ، داره پیش شما (که نسبتا باهاش دورین) صحبت میکنه ، سر نخ رو بگیرین . این دقیقا همون مدل آدمیه که باید برای دست تکون بدین! اگر هم شما اونی هستین که پشت سر دوست نزدیکتون پیش یه آدم دورتر حرف میزنین، دوستانه میگم : بهتره این کار رو نکنین . اصلا قابل اعتماد به نظر نمیاد این کار .
زندگی برای اشتباه کردنه . همه ی ماها اشتباه هایی کردیم که نمیتونیم تغییرشون بدیم. لطفا اگه شما هم اشتباهی کردین بگین که ماها انجامش ندیم .
ممنونم !