ممنون که قسمت اول و دوم رو خوندید. بریم که ادامهش رو داشته باشیم:
و اما این همه در مورد اهمیت خودشناسی و نوشتن اینا گفتیم یه کمی هم در مورد روشهایی که حس میکنم مفیده بگم.
یکی از روشهای کمک به خودشناسی صحبت با آدمهاست و خوبه بینش نکتهبرداری هم بشه. به شخصه حتی وقتی تلفنی هم با آدما صحبت میکنم (چه برسه به حضوری!)، به کلی نتایج جدید میرسم و از زاویهای به مسئله نگاه میکنم که قبلا نمیکردم... یا مثلا وقتی که بعضی دانشآموزها زنگ میزنن و راهنمایی میخوان بگیرن و صحبت میکنیم کلی چیز هم خودم یاد میگیرم یا برام یادآوری میشه...
(راستش الان که دارم این متن رو مینویسم و میبینم که نوشتنش چه قدر خوبه، با خودم حسرت خوردم که چرا این همه صحبت با دانشآموزا، به صورت متنی درنیومده و یه سری صوت از دست رفتهان...?)
کلا «مصاحبه»، «مشاوره»، «مناظره»، «مباحثه» و اینا خیلی خوب و سازنده هستن... باب «مفاعله» کلا خیلی دوستداشتنیه. کلمات توی این باب یه معنی دو طرفه بودن میدن. مصاحبه صحبت دو طرفه است. مشاوره مشورت بین دو نفره. مباحثه بحث دو طرفه است.
یه مشاور مدرسه بود که میگفت من وقتی دانشآموزا میان میخوایم بشینیم با هم صحبت کنیم خودم پشت میز نمیشینم و دانشآموز روبهرو! مطب دکتر که نیست. روی دو تا صندلی یکسان میشینیم روبهروی هم گفتوگو میکنیم. همسطح هم میشینیم و هم من در این مشاوره چیز یاد میگیرم و هم شخص مقابل.
توی این بحثای استخدام و اینا به بچههای ما میگفتن اصن از مصاحبه نترسید. مصاحبه حتی به نتیجهی استخدام هم نرسه، کلی آدم رو رشد میده و یه مصاحبه کلی میتونه آدم رو به چالش بکشه و سوالهاش آدم رو به فکر فرو ببره و به خودشناسیش هم کمک کنه. (البته این بیشتر در مورد شرکتهای خصوصیه. طبق شنیدهها مصاحبههای یه سری ادارات دولتی واقعا cheapه ? و چیزی به آدم اضافه نمیکنن.)
یکی از دوستای خوبم هم میگفت تقریبا هر ۲ هفته یه بار با یه نفر مشورت میکنم و مشورت گرفتن ثابتِ زندگیم شده و کلا خیلی بهم کمک میکنه. (خودمم قبل از کرونا و اوایل کرونا خیلی زیاد با آدما صحبت و مشورت میکردم و بعدش کم شد متاسفانه و الان خدا رو شکر دوباره مقداری زیاد شده ولی هنوزم کمه...)
در مورد «ریشهها» که بحث شد یه چیز دیگه هم هست که بگم. روانشناسها و مشاورها حس میکنم کلا خیلی تلاششون بر اینه که با آدم صحبت کنن و بتونن این ریشهها رو به طرف بفهمونن و از این طریقه که میخوان به اون آدم کمک کنن که خودش رو بشناسه. یا مثلا برای درمان فوبیا یا یه سری مسائل دیگه، مراجعه میکنن به دوران کودکی مراجعهکننده که یه سری تاثیرات به خاطر یه اتفاقاتی در دوران کودکی بوده و براشون مهمه.
یه جایی در این متن هم در مورد تقابل عقل و هیجان و احساسات و bias اینا گفتم. یه نکته بهشون اضافه کنم که از روی هیجان و احساسات و bias و ... هم لزوما چیز بدی نیستن!
به قول حضرت حافظ:
«عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو / نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند»
به هر حال اینا هم چیزای مهمی هستن که خدا در انسان قرار داده و حکمتی دارن... فقط خب آدم خوبه یه کمی به اینا هم توجه داشته باشه و قدرشون رو هم حتی بدونه... یه وقتایی bias داشتن آدمها رو در تصمیمگیری راحت میکنه مثلا... یا بدون احساس که نمیشه زندگی کرد. اصن مرز عقل و احساس و هیجان کجاست؟ مرز دقیقی دارن؟ هوش هیجانی چیه مثلا؟ یا یه سری فهمها از طریق احساس و هیجان ادراک میشن. همین احساسات و هیجانات کلی آدم رو رشد میدن. فقط یه خرده شاید خوب باشه سعی کنیم همهی اینا رو بهتر بشناسیم و در مواقعی بهشون احترام بذاریم و در مواقعی در عین احترام دست رد بهشون بزنیم...
یا مشابه اینا «فراموشی»ه که سر جای خودش خوب هم هست...
یه چیزی هم هست که خیلی از آدمها واقعا شرایط ایدهآلی در زندگی ندارن که مثل ما بتونن فکر کنن به این چیزها و نسبتا با آرامش خاطر بهش بپردازن. واقعا شرایط زندگیشون سخته... ما به خاطر وضعیتمون واقعا باید شکرگزار باشیم...
کلا تو ادبیات دینی هم یه چیزای جالبی در مورد خودشناسی هست که خودمم خیلی اطلاعات ندارم ولی علاقه دارم بخونم... مثلا از پیامبر نقل شده «من عرف نفسه عرف ربّه» یا از امام علی نقل شده که «معرفة النفس أنفع المعارف» و «اعظم الجهل جهل الانسان امر نفسه»
کلا انسان خیلی عجیب و جالب و پیچیده است. هم میگه «نفخت فیه من روحی» که یعنی خیلی خفنی و اینا. هم از طرفی میگه که ما تو رو از خاک و نطفهی بدبو آفریدیم. خیلی هم چیزی نیستی. مغرور نشو.
قسمت چهارمِ متن رو از این جا میتونید بخونید. با بازخوردهاتون خوشحالمون کنید و نگاهتون به مسئله رو به اشتراک بذارید.?