ویرگول
ورودثبت نام
Saye_dar_tariki
Saye_dar_tariki
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

آسوده خفتن

هوا هواي شعر سرودن و حرف دل گفتن است

بيا تا بگويمت آنچه را كه دور از نهفتن است

به جان مرده ي قاصدك ها قسم هم نميخورم

كه اين دل نفيرش براي تو قابل شنفتن است

در آن دم كه تو دل را ز من به غمزه اي بردي

دل گفت لاله ي عشق به حال شكفتن است

مپرس از حال من زيرا آمدنت به از پرسش است

حالم چو زلف پيچ واپيچت مشغول آشفتن است

چه شب ها خوناب ها ز ديده ام روان مي شد

و فهميدم شب نه جايي براي آسوده خفتن است

چنان عشق تو ميورزم كه ديگري پيشتازم نيست

خدا ميداند گوهر نااصل نه از براي سفتن است

مرو،بمان كه ببيني حال اين شيفته ي دلداده

كه نوك مژه ام در حال جاي رَفتنت رُفتن است

بمان به همراه منِ مجنونِ بيدل اي دلبرِ ليلي وار

به حرف گوش كن كه گوش به راهِ حرفِ پذيرفتن است

شعرادبياتدلنوشتهعشق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید