ویرگول
ورودثبت نام
افرا
افرا
خواندن ۲۲ دقیقه·۳ سال پیش

مصاحبه با شاهین فاطمی (کارآفرینی، رویایی برای واقعی شدن)

سمت راست: نستوه جهان بین ــــ سمت چپ: شاهین فاطمس
سمت راست: نستوه جهان بین ــــ سمت چپ: شاهین فاطمس

ذهنی برای کارآفرنی شدن (نسخه صوتی اینجا بارگذاری شده است)

چند اصل کارآفرینی

ازدواج و خانواده

کارآفرینی رویایی برای واقعی شدن

سرزمینی سپید برای دخترم درسا



کارآفرینی رویایی برای واقع شدن

مجری: اگر بخواهید یک یا حداکثر سه عامل نام ببرید به عنوان موثرترین چیزهایی که شما را شاهین فاطمی کرده آن چیست؟

مهمان:من یک جای جمله تان را اصلاح کنم، برای اینکه آنقدر کارآفرین بزرگ در ایران وجود دارد که شاهین فاطمی هیچ است. فقط شاید شاهین فاطمی یک ذره بیشتر دارد دیده می شود، ولی این را من بطور قطع اعتراض می کنم چون ما کارآفرین های بزرگی داریم ک دیده نمی شوند ولی من هم تلاش کردم در بخشی از این مسیر باشم اگر شاهین فاطمی امروز بیشتر دیده می شود شاید به دلیل نوع برندش است وگرنه ما کارآفرین هایی داریم که من مقابلشون سجده می کنم، اسم نمی آورم تا شأنشآن کم نشود، آنقدر آدمهای بزرگ در این کشور هستند که من اجازه ندارم اسمشآن را به کار ببرم، ولی می بینیم دیگر در دنیای اطرافمان که راه می رویم می بینیم چقدر این کشور ساخته شده، توسط آنها خیلی ها از آقای سلیمانی کاله، آقای فضلی گلرنگ و و و من در مقابلشآن اپسیلون هستم، پس دیده شدن یک کارآفرین لزوما بزرگ بودنش نیست، این را به عنوان یک فکت قبول کنیم، به عنوان یک واقعیت قبول کنیم و گاهی اوقات فکر می کنند اگر یک کارآفرین دیده نشود، کارآفرین نیست نه، پرسنل برندینگ یک تکنیک یک بخشی از زندگی میتوانی دوستش داشته باشی یا دوستش نداشته باشی و این مفهومش نیست که آن ها پرسنال برندینگ ندارند، اتفآقا دارند خیلی عمیق تر از من، اگر آدمها من را در ظاهر بشناسند بقیه آنها را سجده می کنند و این حقیقت غلطی هم که در ایران به وجود آمد که آقا اونی که بیشتر دیده می شود کارآفرین مطرح تری است را کنار بگذاریم و اگر شما پرسنال برندینگ نکنیند، کارآفرین نیستی را هم کنار بگذاریم، در دنیا هم همین هست آیا بیل گیتس کمتر از ایلان ماسک است؟ نه خب ایلان ماسک مدل کارآفرینیش دیده شدن است و استیو جابز مدل کارآفرینیش دیده شدن است، بقیه رو کار نداریم، بیل گیتس هم دیده شده، ولی خب بخاطر شرکتش دیده شده نه بخاطر اینکه خودش می خواسته دیده بشود، پس آیا بیل گیتس کوچکتر از ایلان ماسک است یا کوچکتر از استیو جابز، نه عمقش کمتر است، نه تاثیر گذاریش کمتر، خب آن سبک کارآفرینی ها در دنیا متفاوت است. ببخشید من این را گفتم چون موضوع مهمی است چون ما داریم مسیر غلطی را در کشور می بریم که اگر تو دیده نمی شی، کارآفرین نیستی نه اصلا این حرف را نمی پذیرم، اتفآقا محمدرضا شعبآنعلی یادم است دو سال پیش مطلبی منتشر کرد و گفت کارآفرین کسی است که در کارش نشسته ، نه کسی که یک سره بلندگو در دستش گرفته و در خیابآن سر صدا راه می اندازد و این حرف، حرف درستی است. کارآفرین واقعی نشسته دارد تاثیر می گذارد حالا یا در محل کارش یا در جایی که باید تاثیر بگذارد، کارآفرینی که هر روز در سخنرآنی و در پادکست و در سمینار، نمی توانیم بگوییم بد است ولی معیار تشخیص کارآفرینی دیده شدن نیست.

در مورد اینکه فرمودید معیار های اصلی من چه بوده؟ چیزی است که سالها راجع به آن فکر کردم و سالها راجع به آن مطالعه کردم، چیزی که سالها راجع به آن ورک شاپ گذاشتم و بهآن اعتقاد دارم، اولی رویا است شما اگر رویایی برای خلق کردن ندارید اصلا کارآفرین نیستید.

مجری:اجازه بدهید من حالا به دلایلی روی واژه­ها می خواهم بیشتر بایستیم چون بین اینها یک کم تفاوت است؛ رویا، چشم انداز و معنا

مهمان :من دقیقا می گویم رویا، من هم چشم انداز را می شناسم، هم معنا را می شناسم، ویژن ابجکت گولدز همه اینها رو تدریس می کنم ولی من می گویم رویا

مجری :میشود تعریفش کنید؟

مهمان: رویا چیزی است که شما شبها از خواب بیدار می شوید که راجع به آن فکر کنید، چیزی است که قلب شما را به درد می‌آورد، چیزی که با تمام وجود می خواهید بدستش بیارید، چشم انداز یک ابجکت بزرگ یا یک گل بزرگ است که پس از رویا به وجود می آید، معنای کمی یک رویاست. رویا آن چیزی است که واقعا قلب تو را به درد بیاورد، آن چیزی که حاضری زندگیت را، انگشترت را، خانه ات را، ماشینت را، زمانت و وقتت را برایش بگذاری، آن چیزیست که حاضری از جآنت برایش بگذری، آن چیزی که ایلان ماسک می گوید من حاضرم سوار سفینه خودم بشوم و بروم مریخ علی رغم اینکه می دآند سفر مریخ برگشت ندارد و تو می میری و این را واقعی می گوید، این چشم انداز نیست این رویاست و رویای او مریخ رفتن نیست، رویای او ساختن یک دنیای جدید برای بشریت است، چشم اندازش چیست؟ سفر به مریخ این هم بتواند هایپر اتومبیلش را راه بیندازد، چشم اندازش این است که بتواند در هوش مصنوعی بتواند یک پردازشگری در مغز شما بگذارد، اینها چشم انداز یعنی کمیش کردی ولی رویا کمی نیست، رویا آن چیزی است که برای تو است و اگر رویا را کمی نکنی، کاری نکردی فقط یک آدم رویا پردازی

مجری:چیزی که پائلو کوئیلیو بهش می گوید افسآنه شخصی، حالا معنا چه میشود؟ معنا را تعریف کنید.

مهمان: آفرین. من معنا برایم همین است. چیزی که برایش زنده ام، بعد می گویی، می خواهی چه کار کنی؟ می گویم: می خواهم اینکار را کنم. می شود چشم انداز، بعد امسال می خواهی چه کار کنی؟ میشود goals این هفته می خواهی چه کار کنی؟ میشود اکشن پلن، ما این تعاریف را در ایران کمرنگ داریم دیگر قاطی می کنیم. بعد می گویی هرکی رویا پرداز، خیال پرداز. من می گویم تمام آنچه این جمله من هزار بار تکرار شده بازهم می گویم آنچه که ما امروز می بینیم به مثابه تکنولوژی، رفاه استاندارد، روزی رویا و معنای یک کارآفرین بوده دلش می خواسته یک چیزی خلق کند برای یک کاری و یک تاثیری در زندگی انسانها بگذارد و تاثیرش شده چشم انداز کمی شده دیگر چون در کمپانی، در شرکت که ما نمی توانیم بگوییم، می خواهیم رویای مان را خلق کنیم، می خواهیم به کارمند هایمان چه میخوایم بگوییم؟ به وزارت خانه چه بگوییم؟ به بآنک چه بگوییم؟ آن چیزی که به آنها می گوییم می شود چشم انداز چون به بآنک که نمی توانیم بگوییم من میخواهم زندگی بشر را زیر و رو کنم، می گوید خب برو بکن. بآنک می گویند به من بگو بیزینس مدلت چیست؟ بیزینس پلنت چیست؟ چشم اندازت 3 سالت چیست؟ آنچه که ما بهاو می گوییم میشود چشم انداز، ولی خب من چشم انداز را خیلی کوچک می دآنم، چشم انداز 3سال و 5 سال، رویا آن چیزیست که سالها تورا با خودش می کشآند، چیزی که تموم وجود یک کارآفرین را میگیرد و ایلان ماسک می گوید بزرگترین ارزویم این بود که نمی خوابیدم و این رویایش است، چرا نمی خوابید؟ برا اینکه مریخبرود؟ نه برا اینکه می خواهد زندگی بشر را دگرگون کند، چشم انداز چیست؟ این است که یک سفینه بسازد و سه سال دیگر برای مریخ ثبت نام می کند، این چشم انداز می شود، که تبدیل به goals objective می شود، اهداف، اکشن پلن در سازمان پس ما این دوتا را قاطی می کنیم، آن طرفش هم خطرناک است من رویا می‌سازم، رویا پرداری می کنم، مایک زاکر برگ می گوید اگر تو تمام عمرت رویا پردازی می کنی و کاری نمی کنی فقط یک رویا پردازی، تو اصلا کارآفرین نیستی، فقط یک رویا پردازی کارآفرینی یعنی عمل، پس اینها را باید از هم جدا کنیم، ولی نبودش را نمی توانیم بپذیریم یعنی وقتی رویایی نداری از نظر من نمی تونی کارآفرین باشی، می توانی سرمایه دار باشی، می توانی سرمایه گذار باشی، اشتغال ایجاد کنی ولی نمی توانی در زندگی آدم ها اثر بگذاری چون اثر گذاشتن در زندگی آدمها به معنی این است که شما چیزی را می خواهید خلق کنید که مهمتر از زندگی خودتان است، چیزی که زندگی بقیه را تغییر میدهد، این زندگی بقیه را تغییر میدهد، می تواند یک HF باشد همان چیزی که من و تو داریم این هاشف روزی رویای یک کارآفرین بود، این عینک روزی رویای یک کارآفرین بود. آقا من بروم یک چیزی بسازم که بقیه آنقدر زجر نکشند، این دوربین، این موبایل، موبایل روزی رویای استیو جابز بوده که می شود به آن حرف زد می توان کامیونیکیت کند، ارتباط برقرار کند، ویژنش چی شده؟ اینکه آقا من تا 3 سال دیگر باید بروم موبایل بسازیم، اولین گوشی هوشمند دنیا رابیرون بدهیم این یعنی ویژن، پس او رویاش یک چیز دیگر بود، پس آن ملموس نیست، همان افسآنه است، آن همان معناست، ویژن قابل آندازه گیری است، حالا سطح تکنیک هم داریم که شما استادش هستید، اسمارت باید باشد، قابل آندازگیری باشد، واقعی باشد و... تکنیک هایی که 100 ها مدل محاسبه ویژن داریم، بله اینها همه برای بقیه است، برای سازمانت است، ولی برای تو یک چیزی قبل از آن بود و آن رویای توست.

مجری: برای اینکه آدم به این رویا برسد و به قول شما بخواهد دنیا را تحت تاثیر قرار بدهد و دنیا را به یک وضعیت بهتری برسآند، چه اتفاقی باید برای خود رویا پرداز و کارآفرین بیفتد؟ یعنی آن اتفاقی که برای مثلا آقای شاهین فاطمی افتاد یا برای هرکسی مثل ایشان آن چه بود؟

مهمان:الآن خدمتتان می گویم. من یک وورک شاپی دارم به نام سفر درون. درماهآن برگزار می کنم برای مدیرعامل ها، سالها این وورک شاپ را برگزار کردم در دانشگاه تهرآن و جاهای مختلف برگزارش کردم، اصل آن مربوط به ایگر برگ است یکی ازتئوریسین­های بزرگ کارآفرینی در دنیا و از پال برآیدر، یکی از تئوریسینهای لیدر شیپی اقتباس شده است، حالا بعدا من این را یک ذره تغییرش دادم و بنام سفر درون ارائه کردم. این دارد راجع به چالش یک کارآفرین صحبت می کند که کارآفرین چه جوری فکر می کند؟ چون اعتقاد داریم که کارآفرینی تکنینک نیست، یک سبکی از زندگی و یک مدل ذهنی است، یعنی ما می توانیم نقاشی کردن را با دیدن یاد بگیریم یعنی یکی دارد دیوار را نقاشی می کند، اگر سالها نگاهش کنیم، می توانیم یاد بگیریم تکنیکش را، حداقل، نه اینکه نقاش بشویم، ولی با دیدن نمیتوانیم کارآفرینی کنیم مگر اینکه بتوانیم مدل ذهنی کارآفرین را بدست آوریم این موضوع مهمی است، چون آدمها گاهی اوقات با دیدن کارآفرینها می خواهند کارآفرین بشوند، با تقلید از کار یک کارآفرین می خواهند کارآفرین بشوند، آنجا شاهین فاطمی داد زد، پس منم داد بزنم، آنجا شاهین فاطمی مهربآن بود، پس تکنیک مهربآنی، آنجا شاهین فاطمی مثلا شرکتش را ول کرد و۵۰ روز رفت، پس ما هم این کار را بکنیم، نه ما باید بدآنیم چه در ذهنش بوده که این طور رفتار کرد. اگربه این نرسیم ما نمی توانیم درک صحیح از زندگی یک کارآفرین داشته باشیم. می دآنم این کارهایی که شما دارید می کنید و این جلسات برای همان است، اتفآقا وگرنه می گفتی خب شاهین تکنیک های کارآفرینی را بگو ما درس بدهیم، حالا من چقدر سوادش را داشته باشم یا نداشته باشم، ولی اصلا اینطوری نیست، شما تمام تلاشت این است که معنا و مدل کارآفرینی را بشکافی و این را ابراز کنی و من معتقدم این مهم است، چه شد سلیمانی سلیمانی شد؟ چه شد ایلان ماسک به وجود آمد؟ چه شد فضلی به وجود آمد؟ چه شد فروتن به وجود آمد؟ چه شد آن یکی به وجود آمد؟ و ما با دیدن بهروز فروتن نمی توانیم به آن مدل دست پیدا کنیم که آقا بهروز فروتن خوب صحبت می کند، پس ما هم باید برویم خوب صحبت کنیم، ما کارآفرین می شویم، نه ما باید بدآنیم آن درون چه بوده؟ اولیش عرض کردم معناست، اینکه فهمیدم چه میشود، این معنا به وجود می آید، در وورک شاپ، من کارگاه دارم که کارآفرینی و رهبری لیدر شیپی یاد دادنی نیست، یاد گرفتنی است. این خیلی مهم است چون ما خیلی از خودمان سوال می کنیم آیا ما می توانیم کارآفرین باشیم؟ آیا ما می توانیم یک لیدر باشیم؟روی آدم ها تاثیر بگذاریم؟ بعد می گوییم نه نمیشود. ما اصلا از بچگی استعدادش را نداشتیم، روی خودما ن هم تاثیر نمی گذاریم، چه برسد به بقیه. ما یک لباس می خوایم بخریم از صد نفر می پرسیم، این سوال سوال مهمی است، پال برآیدر در تحقیقاتش این را جواب داد، گفت: ما تحقیق کردیم چون مرکز تحقیقاتی دارد و به این نتیجه رسیدیم که متاسفانه نمی شود هیچکس را کارآفرین کرد و هیچکس را تاثیر گذار اقتصادی کرد و به این نتیجه رسیدیم که با آموزش و با یاد دادن بیهوده است، بعد نقد کردند که این مسخره است. این همه مرکز دانشگاه و دانشکده کارآفرینی و لیدر شیپ برای چیست؟ گفت: آنها برای یاد گرفتن است، گفتند خب فرقش چیست؟ گفت تو آنجا می روی یاد بگیری، گفتند بیشتر توضیح بده گفت تو نمی توانی به کسی یاد بدهی ولی اگر خودش بخواهد می تواند یاد بگیرد، این موضوع مهم است، ما اگر بخواهیم می توانیم کارآفرین باشیم، می توانیم تاثیر گذار باشیم، ولی من نمی تونم برای تو کاری کنم اگر تو نخواهی، بنابراین یاد دادنی نیست، یاد گرفتنی است، این دومین چیزی ست که باید در خودمان تقویت کنیم. پس من شاهین فاطمی اگر بخواهم میتوانم یک کارآفرین باشم می توانم باشم.

چگونه؟ یک رویایی دارم یا ندارم، اگر ندارم بنظرم نمی توانم، تو چه چیز را قرار است خلق کنی؟ چه تاثیری قرار است بگذاری؟ هیچی، من می خواخواهم یک بیزینس بزنم، می گویم این میشود بیزینس، کارآفرینی نیست. دوم این که: تو باید بخواهی یاد بگیری، نخواهی که یادت بدهند، بخواهی که یاد بگیری. من 500تا کارمند مستقیم دارم امروز و 20000 نفر در کارخانه ها بطور مستقیم برای مجموعه درسا امروز کار می‌کنند، با آدمها خیلی صحبت می کنم، آدمهای خیلی فرهیخته ای دارم، از من خیلی با سوادترند، درست است شاید کارمند من باشند که من همیشه بهشآن می گویم همکار، اینجا کلمه کارمند را به کار بردم که لفظ سازمانی بود، در حقیقت خیلی از آن ها از من فرهیخته تر و دآناتر و پیشروترند، حالا زمانه محیط بود، خیلی از آن ها می خواهند جلو بزنند، ولی خیلی از آن ها را من حتی نمی توانم اپسیلونی تکآن بدهم این تفاوت آن دوتا آدم هست، تو باید بخواهی که رویات را خلق کنی.

سومین قدم باید برنامه ریزی کنی. من عاشق اینم که رنگ این اتاق را عوض کنم و هر شب تا صبح برایش بیدار می مانم و میخواهم که این کار را بکنم، ولی هیچ وقت نمی روم یک سطل رنگ بخرم که این کار را بکنم، پس رنگ این اتاق هیچ وقت عوض نمی شود، نه به دولت کار دارد، نه به ملت کار دارد، نه به شرکایت کار دارد و اینکه تو نخواستی،برای خواسته ات برنامه ریزی نکردی، اینا3تا موضوع مهم هستند.

معنای رویا را بیزینس آیدیا می گویم، که در تکنینک های کارآفرینی یا استارت اپ که شماها خیلی بهتر از من میدآنید، می گویید آقا باید در کمتر از 30 ثآنیه به یک آدم عادی یعنی در بالا رفتن از آسانسور اگر توانستی رویایت را به آن آدم بگویی و آن آدم قآنع شد و از آسانسور پیاده شد، گفت: بیا ببینم چه می گویی، تو یعنی بیزینس آیدیایت خوب است. رویا را اگر ما بخواهیم ادبیات مدیریتیش را بگوییم، به آن می گوییم بیزینس آیدیا، در کمتر از 30 ثآنیه بتوانی به من بگویی رویایت چیست؟ بعد می گوییم بیزینس،مدل بیزینس مدل همان خواسته من است، آقا من سالها در رویای خودم غرق شدم، می خواهم دنیا را عوض کنم، این کار را بکنم پولدار بشوم، کارخانه بسازم، خب اینکه رویاست، شاهین مدلی داری یا نداری؟ می شود خواستن. بگو بالآخره چه می خواهی که ما به آن آنجا می گویی نوآوری، نوآوری چیست؟ بالآخره چه می خواهی خلق کنی؟ اینکه فقط ایده بود که ما در ادبیات مدیریت به آن می گوییم چی؟ بیزینس مدل. ببخشید این ها را می گویم برای اینکه دوستان می خواهند. بعدا نگویند آقا، شاهین فاطمی گفت فقط رویا کافیست، نه رویا در ادبیات مدیریت میشود بیزینس آیدیا، خواستن در ادبیات مدیریت میشود بیزینس مدل، چه می خواهی به من بگو؟ پارتنرت کیست؟ مواد اولیه ات چیست؟ زنجیر تأمینت کدام است؟ محل درآمدت چیست؟ می شود خواستن، یعنی یک بار بنشین راجع به بیزینست فکر کن. من خدمتتان توضیح دآدم، من فکر می کردم، رویاپردازی می کردم آن کارگاه را داشته باشم، ولی برای اینکه برسم به آن فکر می کردم، چجوری باید امشب کتلت بخورم، باور کن راجع به آن فکر می کردم که امشب چطور کتلت بخورم که ننه شهرام من را دوست داشته باشد، بیشتر از شبهای دیگر از من خوشش بیآید، نوشابه که او خیلی دوست دار بخورم یا نخورم یا آن سبزی خوردن باغش را بخورم، این می شود بیزینس مدل، مدل تو چیست؟ و این حقه نیست این یک مدل بیزینس است، تو باید کامیونیکیشن بلد باشی، باید روابط بلد باشی، چون ما تو کامواسمدل داریم اصلا منایع کیلیدیت چیست؟ منابع کلیدی من آن زمان کارگاه بود، من اگر آن کارگاه را نمی گرفتم نمی توانستم حرکت کنم و بیزینس پلن همان عملیات است که حالا بعدش می شود اکشن پلن، بنابراین ما خیلی از آدمها را داریم که رویا دارند ولی مدلی ندارند برای رویایشان، رویا ندارند، مدل دارند فقط، چون این مدل را از کسی برداشتند، آقا این برای دیگری جواب داد، پس برای من هم جواب می دهد، نه اگر در هم آوا این بیزینس مدل برای آقای دکتر کلانتری جواب بدهد، برای شاهین فاطمی جواب نمی دهد چون یک رویایی پشتش بوده که ویژنش این شده، رویای آقای دکتر کلانتری که گرفتن این نبود، رویاش یک چیز دیگر است اینکه بتواند بر صنایع استارتاپی تاثیر بگذارد، ویژنش چیست؟ پس آقا باید برویم چند سال اینها را کرایه کنیم یا بخریم دکور بزنیم، ایشان را بیاوریم، این را بیاوریم، او را بیاوریم، پلن کنیم، بیزینس مدلمان این باشد، بعد بیزینس پلنمان را بنویسیم و اینها را انجام دادی که من اینجا هستم وگرنه با رویایش نیآمدی که صبح من اینجا بنشینم، من با رویای آقای دکتر کلانتری اینجا نمی نشینم من با بیزینس ایشان، اینجا نشستم. میدآنی من دارم توضیح میدهم که در جوآنهایی که دارند گوش می دهند، تفکیک کنند، آقا شاهین فاطمی رویا داشت، پس ما برویم امشب رویا پردازی کنیم، نه دنیا به رویای تو پاداش نمی دهد، به عمل تو پاداش می دهد، این خیلی مهم است. دنیا به عمل تو پاداش می دهد، رویا مال توست، افسآنه شخصی است، افسآنه مال تو عمل مال دیگران، دنیا به عمل تو پاداش می دهد نه به رویای تو، ولی اگر رویایی نداری، بیزینسی نداری و اگه بیزینس مدل نداری، رویایت خلق نمی شود و اگه بیزینس مدل داری و برنامه ای برای اجرا فردا صبح نداری، پس کارآفرینی صورت نمی گیرد و این سه تا موضوع مهم بیزینس آیدیا، بیزینس مدل، شما در شتاب دهنده ها وحشتناک روی اینها کار را می‌کنید و بچه ها نمی دآنند شما چرا دارید روی اینها کار می کنید؟ فکر می کنند اه یک مشت کار مزخرف، حوصله ما را سر بردند، ما که ایده داریم، نه ایده به درد نمی خورد، هیچ کارآفرینی حاضر نیست به ایده تو پول بدهد، باید بیزینس مدلت را ببیند و کارآفرین و آن سرمایه گذار بیزینس مدل تورا بیزینس پلن می کند، پول می آورد و بیزینس پلن می شود رویا، مدل و عمل این سه تا فکت باید در هر کارآفرینی وجود داشته باشد، وگرنه هرکدامشآن را بگیریم چیزی اتفاق نمی‌افتد، ولی موضوع اولش همانی است که گفتم باید تو بخواهی، من نمی توانم از تو کارآفرین بسازم، کسی نمی تواند از شاهین فاطمی کارآفرین بسازد.

مجری:بسیار عالی. من می خواهم یک مقدار این را در محضر شما تئوری پردازی کنیم. حالا من یک مقدار یونگی صحبت کنم با اجازه تان، یونگ رویا را ناشی از ضمیر ناخودآگاه آدم می دآند، یک دنیای ناشناخته خیلی عجیب غریبی که وارد جزئیاتش نمی شویم ولی خب

مهمان:صد در صد موافقم من سوادم در حد یونگ نیست ولی صد در صد موافقم بفرمایید

مجری: استدعا می کنم و خب آن به قول شما رویا یا افسآنه یا به قول پائولو کوئیلیو افسآنه شخصی یا حالا آقای یونگ هم از همین لفظ رویا استفاده می کند، این یک چیزی هست که از ناخودآگاه آدمها به وجود می آید و تبدیل می شهود به رسالت آدمها در این دنیا، رسالت من از این رویایم ناشی می شود و من این رسالت را در دنیا دنبال می کنم، بنابراین برای اینکه آدم بتواند به این ضمیر ناخودآگاه خودش دسترسی درست داشته باشد و آن چیزی که از این ضمیر بیرون می آید و به رویا تبدیل کند و این رسالت احتیاج به یک خودشناسی خیلی جدی دارد. چون من گمان می کنم این اتفاقی که برای آقای شاهین فاطمی افتاده، تقریبا فکر می کنم برای همه آدمها میفتد، اگر این دنیا یک نظام هوشمندی بالا سرش است که در دین به آن خدا می گویند، فکر نمی کنم هیچکسی را از این موهبت محروم کند که یک روزی آن افسآنه شخصی یا رویا به سراغش بیاد و یک عده آدمها که خودشان را باور کردند و خودشان راشناختند این رویا را جدی می گیرند و دنبالش را می گیرند، ولی یک عده ای بنظرم به قول حدیثی در ادبیات دینی اسلام هست که می گوید « إنّ لکم فی ایام دهر نفحات علی فتعرضوا لها و لا تعرض عنها » میگوید یک نسیم های رحمتی در زندگی به شما می وزد، خودتان را به اینها عرضه کنید و از آنها روی نگردآنید این عرضه کردن و روی نگردآنند ناشی از یک خودشناسی هست، درمورد شخص شما این چه جوری بود؟ ایا حرفهای من را قبول دارید اصلا یا اینکه نقدی دارید؟

مهمان: من به این بسیار اعتقاد دارم و معتقد هستم که اصلا برند آفرینی و کارآفرینی و رهبری اینها همه از معنا و اثر گذاری است و شما نمی توانید روی دیگران تاثیر بگذارید وقتی خودتان هیچ معنایی برای خودتان ندارید و هیچ رویایی برای ساختن ندارید، پس چرا فکر می کنید که دیگران باید عاشق شما باشند؟ دیگران بیایند شما را فالو کنند؟ دیگران شما را دنبال کنند؟ دیگران بیایند برای شما استخدام شوند؟ دیگران بیایند کالای شما را بخرند؟ وقتی ما می بینیم که طرف محصول برند اپل را می خرد برای این است که رویاهایی فراتر از آن وجود داشته تجلی در این شده است، رویای او نبوده که یک گوشی بسازد تجلی رویای او در محصول نمایان می شود. ما ایده داریم بعد نوآوری، بعد خلاقیت. نوآوری یعنی خب بالآخره شاهین فاطمی تو که این حرفها را مید زنی ته آن باید چیزی برای ما بشود، دیگر یک پولی، یک کالایی، یک سرویسی، یک خدماتی بشود. مثال میزنم: امروز اینکه ما یک هتل در دنیا داریم اولین کسی که هتل را ساخته نمی دآنم چه کسی بوده خب فرض کنیم هیلتون بوده رویای این آدم نبوده که بخواهد یک ساختمان بسازد با پنج طبقه درونش پر از خدمتکار باشد، رویای این آدم این بوده که من می خواهم یک فضایی طراحی کنم که آدمها بتوانند فراتر از خانه خودشان احساس خوبی داشته باشند، خب وقتی می خواهد آنرا متجلی کند، باید آنرا تبدیل به بیزینس مدل کند، آن زمان تکنیک بیزنس مدل نبوده، ولی خب او می گوید که یک فضا نیازمندیم، یک سری خدمتکار نیاز داریم، یک سری مدیر نیاز داریم، غذا نیاز داریم و این می شود بیزینس مدل. خیلی جالب است استارباکس یک بیزینس مدل قوی در دنیا است که از کیس های خیلی مطرح در دنیاست می دآنید که آمریکایی است.

بنیآنگذار استارباکس می رود ایتالیا و می بیند چه جالب در ایتالیا مردم کنار خیابآن نشسته آند و قهوه می نوشند و این اصلا در آمریکا نبوده، چون مردم در آنجا مشروب می خوردند کنار خیابآن و ما از زمان کابوها که نگاه می کنیم فقط بار می بینیم یعنی چیزی به اسم کافه نداشتیم، تمام فیلمهای آمریکایی که شما نگاه می کنید از ۵۰ سال قبل فقط بار و تگزاس بوده می رفتند می نشستند مشروب می خوردند و هفت تیر کشی می کردند و می آمدند. این آدم آمریکایی می رود ایتالیا قدم میزده کنار کلیسا و کنار خیابآن های ایتالیا آدمها کنار خیابآن قهوه ای می نوشند و می روند و مثلا دو دلار هم می دهند، برایش جذاب می شود که این داستان چیست؟ بعد متوجه می شود که ایتالیایی ها آدمهای خوش گذرآنی هستند و وقتی از سرکار برمی گردند تا فاصله اینکه به خانه بروند و معمولا چون خیابآن های ایتالیا قشنگ است می نشینند و قهوه می نوشند، نوشیدنی های الکلی هم معمولا تایم آن آخر شب است. بنابراین آنجا معنی ندارد که شما چهار بعد ازظهر بروید و مشروب بخورید و دیده که این یک ترند شده در آنجا و آدمها با آن زندگی می کنند و رویای این آدم این می شود که من بتوانم فضایی در آمریکا طراحی کنم که آدمها وقتی از سر کار می آیند یا می خواهند بروند سر کار، اسم آنرا بگذارم خانه سوم ،خانه اول که مال خودش است، خانه دوم که محل کار است و خانه سوم فضایی که همانند خانه باشد و بتوانند بنشینند قهوه بخورند، چون مشروب و الکل برای آخر شب است و بار هم جای هفت تیر کشی یعنی هر آدمی خوشش نمی آید که به آنجا برود، خب مسلما مسلمان نیستند ولی خب کار شیکی نبوده که ما به بار برویم، محل خوشگذرانی بوده، او می آید و یک فضای دیگری طراحی می کند محل زندگی طراحی کند و آدمهای آمریکایی را بجای اینکه بروند بار تشویق می کند آنها را که بیایند در این فضا و کتاب بخوانند و خنده دار است که شما بروید در بار و بگویید ساکت می خواهم کتاب بخوانم، پس یک زندگی برایشان طراحی کند و این رویای این آدم بوده که خودش هم آنرا قشنگ روایت کرده چشم انداز آن چیست؟ خب یک خانه ای است، یک باکسی است این شکلی برای همین استار باکسها دو و سه تا قآنون دارند

۱_ از شما نمی پرسند که برای چه آمدید

۲_ از شما نمی پرسند که کی میروید؟ نمیدآنم شما چه مقدار دقت کردید ولی وقتی می روی و در استار باکس می نشینید تا شب هم بمانید و هیچ چیزی سفارش ندهید کسی از شما چیزی نمی پرسد، اصلا حق ندارد که از شما بپرسد، برای اینکه آنجا خانه شماست، رویای بنیآنگذار این بوده که اینجا خانه شود و این رویای اوست که متجلی شده، من در خانه خود از همسرم نمی پرسم که تا کی می مانی اینکه آنها اصلا حق ندارند از شما بپرسند که کی آمدید و کی میروید، شما می توانید بروید آنجا لب تابتان را باز کنید کار کنید کسی مزاحم شما نمی شود، هیچ گارسونی نمی آید چون سفارش دم صندوق است.

۳_در استار باکسها مثل کافه های قدیم کافه های کلاسیک، یک نوع میز و صندلی وجود ندارد چون در خانه های ما هم یک نوع میز و صندلی وجود ندارد، آنجا مبل است آنجا میز و صندلی آشپزخانه آنجا هم مبل راحتی است، بنابراین تمام استار باکسهای دنیا این مدل طراحی شده یک تعداد میزو صندلی است، یک تعداد مبل است، یک تعداد میز سوشیال است و یک تعداد هم میزهای یک نفره و دو نفره و خیلی از کافه های کلاسیک این مدلی نیست از یک مدل میز و صندلی ۵۰ عدد از آن می سازند این تقلید می شود و بعد می گویی، چرا برای من استارباکس نشده؟ چرا آدمها صف نمی ایستند؟ چرا آدمها در خانه خود از من حرف نمی زنند؟ چرا آدمها لوگو را در خانه خود نمی زنند؟ چرا آدمها لیوآن برند من را دست نمی گیرند و عکس نمی گیرند برای اینکه او رویایش را به فروش گذاشته ولی با تکنیک بیزینس مدل چون رویا را که آدمها نمی توانند بخرند که توانستم توضیح دهم برای همین است که هیچ وقت کسی برای سامسونگ صف نکشیده است و آدمها تا صبح بیدار ماندند تا بروند ایفون بخرند و وقتی استیو جابز فوت کرد، چند روز آدمها در خیابآن ماندند چون آدمها برای رویای آن آدم حرکت می کردند نه برای گوشی چون سامسونگ خیلی بهتر از این است قیمت آن هم مناسب تر است بهتر هم کار می کند ولی کاربری زیادی دارد ولی تاچ ندارد، تاچ همان احساس و معنا است در ادبیات برندینگ، تاچ می گوییم در ادبیات کوییلو میگوییم افسآنه و در دین میگوییم ایمان. تو به چه چیزی ایمان داری یعنی هر چه پول در بیاوری خب این فقط می شود بیزینس و کارآفرینی نمی شود، اگر پول داشت ادامه می دهیم و اگر نشد می رویم دنبال یک کار دیگر، سلیمانی مانده فضلی می ماند، میهن آقای پآیداری می ماند تا آنجا فوت کند، چون برای سود آنجا نمانده بلکه برای خلق ارزش آمده آنجا، پس رویا مال توست،

[a1]


افرادرساکارخانه نوآوری آزادیهم آواسبک زندگی کارآفرینی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید