امیرحسین نصیری·۲ ماه پیشماه سرخ 4_" یه لیوان قهوه میخوای؟ "لوگ با حرکت سر تایید کرد و ماگش پر از قهوه شد در حالیکه تلو تلو می خورد به سمت پنجره بزرگ سفینه رفت و دکمه ی آنرا…
امیرحسین نصیری·۳ ماه پیشتناسخ ابدی 3قسمت سوم_"مامان میترسم من... میترسم که بمیرم... همین الان خودم رو در برابر یه موجود خیلی عظیم میبینم که نیروی معنوی عظیمی حس میکنم که در بر…
امیرحسین نصیری·۴ ماه پیشتناسخ ابدی 2قسمت دوممادر من می ترسم... تو درباره یه موجود خیلی عظیم حرف می زدی داشتی برای مدح اون یه متن می نوشتی یه متن مثل دعا یه متن که لحجه ات رو ه…