ویرگول
ورودثبت نام
AlirezaJatan
AlirezaJatanاز مرگ می‌نویسم برای زندگی
AlirezaJatan
AlirezaJatan
خواندن ۱ دقیقه·۱۰ ماه پیش

19 - رقص میان ارواح سرگردان | ترس و اظطراب

من از صدای هوووو هوی ارواح آواره مهاجر شهر، وجودم به لرزه در می‌آمد
از صدا های نامفهوم، تنها وصله های رابط پاره شده بر می‌آمد
| انزوای جمعی | - | فریاد درمان ماست |
بله تمام وصله هایم را از مرده ها کنده بودم
اتصال گروهی که بین ما وجود ندارد
باعث می‌شود مهمل بگوییم درباره هم
من صدا های وحشتناک ارواح هنگام توصیه ها
و نصیحت ها تنم را به لرزه در می‌آورد
این خانه و این شهری که اگر بتوانی در آن نفسی تازه کنی شاهکار کردی
همه به ناآگاه انگار در حال ساخت کاخ با مصالحی از جنس مرگ بودند
یک شاهکار غیرانسانی
احساسات بر روی چهره ها می‌پژمرد
هر روز اراده در سینه ها می‌مرد
نه آنقدر هم تلخ، اما وقتی که هیچ کدام‌مان به هم اتصالی نداریم
همه‌مان انتظار شنیده شدن داریم
هیچ گاه بی آنکه یکدیگر را واقعا با چشمان‌مان به وضوح ببینیم
سخنان‌مان توسط هم شنیده نخواهد شد
این هوهوی بیهوده مرا همیشه دور نگه می‌داشت

  • 1403 / 5 / 16
تنهاییپوچیانزواخیالدلنوشته
۱۱
۰
AlirezaJatan
AlirezaJatan
از مرگ می‌نویسم برای زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید