صبح روز دوم ساعت 4 بیدارمون کردند و رفتیم برای نماز و بعد از صبحانه به سمت ساتر رفتیم تا استحقاقی(وسایلی که به یک سرباز عادی برای دو سال خدمت و امریه ها برای دو ماه خدمت نظامی می دهند)خودمونو دریافت کنیم وسایل ما سرباز عادی 29 قلم و سرباز معلم ها اگه اشتباه نکنم 19 قلم بود مثلا به ما دو تا کلاه و پوتین و سه دست لباس نظامی دادند به اون ها یک دست یا به ما دمپایی دادند اما سرباز معلم ها باید خودشون تهیه می کردند و بعد از گذاشتن وسایل به صف شدیم و برای افتتاحیه که صبح روز سوم بود چند تا آداب با ما کار کردند.
صبح روز سوم با لباس نظامی نو و چفیه رفتیم سمت حسینیه برای افتتاحیه بعد از مقدمات فرمانده پادگان و مسئول عقیدتی و آموزش هم خیر مقدم گفتند و تذکراتی رو دادند.بعد از ناهار پشت آسایشگاه که پر از خاک و خار بود به صف شدیم فرمانده گردان اومد و یکمی مارو با زمین و خار و خاک آشنا کرد (غلت و سینه خیز) و لباس هامونو از حالت نویی در آورد:)بعد از معرفی ارکان گردان شروع کردند به دسته بندی.منو رفیقم پشت سر هم نشستیم که توی یک دسته بیفتیم(هر دسته کلاس و آسایشگاه جدا داره)اما اونقدر تصادفی جدا میکرد که معلوم نبود از چه فرمولی استفاده میکنه منو رفیقم توی یک دسته نیفتادیم.بعد از دسته بندی شروع کردند به انتخاب ارشد و معاون و مسئول کلاس و آسایشگاه برای هر دسته،پیشنهاد میکنم به جز ارشد دسته به خاطر اینکه دردسرهای زیادی داره داوطلب بشید برای بقیه مسئولیت ها چون هیچ کاری نمی کنید آخرم درجتون از بقیه بیشتر میشه.ارشد رو معمولا از همون قد بلندای ردیف اول انتخاب می کنند تا یه جورایی بقیه ازش حساب ببرند.
برنامه کلاس ها (سین) زده شد و از صبح روز چهارم عملا آموزشی ما شروع شد...
برنامه به این صورت بود که:
4 صبح بیدارباش،آمادگی برای نماز 20 دقیقه،نماز و دعای عهد 25دقیقه،ورزش صبحگاهی 45 دقیقه،صبحانه 50 دقیقه،نظافت محوطه 30 دقیقه(هر صبح ده نفر طبق برنامه نظافت محوطه رو انجام می دادند و نگهبانان شب قبل هم نظافت آسایشگاه و سالن رو انجام می دادند)،صبحگاه 20 دقیقه،کلاس های نوبت صبح از 7/20 تا 12/10 دقیقه بود کلاس های آداب و تاکتیک تو اون گرما واقعا آزاردهنده بود کلاس های جنگ نوین،عقیدتی ووو هم بود،نماز ظهر30 دقیقه،ناهار یک ساعت هر روز به نوبت یک دسته اول وارد میشد تو اون گرما تو صف وایسادن...،استراحت 50 دقیقه،کلاس عصر سه ساعت،شامگاه و فوق برنامه یک ساعت و ربع،شام یک ساعت،آمادگی و نماز مغرب و عشا یک ساعت،از ساعت 21 تا 22 هم بازدید و آمار بود که کارهای نظافت شخصی و واکس زدن رو انجام می دادیم و ساعت 22 هم خاموشی بود و نهایت 20 دقیقه بعد از خستگی زیاد خواب بودی.
پادگان از بعد از نماز ظهر پنج شنبه تا جمعه شب تعطیل بود و به شما اجازه خروج می دادند اکثر بچه ها مشهد میرفتند.از شیروان تا مشهد با اتوبوسی که میگرفتند 10 هزار تومن و دو ساعت و نیم راه بود که باید بلیطش رو از ترابری می گرفتید.بعضی از بچه ها بجنورد و یا اگه شهرشون نزدیک بود به خونه می رفتند ما هم هفته اول چون شنبه تعطیل بود اجازه دادند وگرنه معمولا هفته اول اجازه نمیدند تا 10 روز شما کامل بشه.
تو اتوبوس موقع رفتن به گرگان بچه ها سر از پا نمی شناختند(:ما بچه های گرگان چون زیاد بودیم اسم نوشتیم و یک اتوبوس گرفتیم و همون هفته اول اومدیم خونه هم وسایل اضافی رو گذاشتیم و هم یک تجدید قوایی کردیم.گرگان یه نم بارانی میزد که خیلی دوست داشتنی بود و این چنین هفته اول آموزشی ما به پایان رسید...
سربازی و دیگر هیچ (قسمت چهارم)
سربازی و دیگر هیچ (قسمت پنجم و پایانی)