اینکه آدامسِ وایت را دیروز سوپرمارکت 2000 تومان میفروخت و امروز 4000 تومان شد(یعنی دقیقاً دوبرابر که مساوی است با ?صد% افزایش قیمت) یک درد است و دردِ ندیدنِ واقعیات زندگیِ ما مردم عادی دردِ بزرگتر.
آیا حقوق و درآمد ما هم 100برابر شده است؟ بعد میگویند چرا دیگر کسی ازدواج نمیکند! مگر پسران مغز خَر خوردهاند که وقتی از پسِ هزینههای خودشان هم برنمیآیند، بروند شرمندۀ یک انسانِ دیگر هم شوند؟
بعد گلایه میکنیم چرا جامعۀ ایرانی فقط دنبال پول است! و هرچه پول به او بدهند، سیر نمیشود! دقیقاً به خاطرِ همین بیاطمینانیها از فرداست که صبح از خواب بلند میشوی و میبینی بنزین گران شده و دستت هم هیچ جایی بند نیست که جلوی کوچک شدنِ جیبت را بگیری!
والله به خدا وقتی برای خریدِ میوه دیشب به فروشگاه رفتم، هرکاری کردم دیدم نمیتوانم انارِ کیلویی 7500 تومان را بخرم؛ برای همین به انار 4500 بسنده کردم. خانه آمدم و دوتایشان را شکستم: بدون استثناء هر دو دانههای خراب و بعضاً گندیده داشت!?
گرانیِ خودرو از یک طرف آزارم میدهد و کوچک شدنِ جیبم بدون اطلاع خودم از طرفِ دیگر. نمیتوانم برنامهریزی کنم و زندگیم را خارج از کنترل میبینم. حس بدی است!