رضا هستم و با قسمت دوم از داستان لاغری خودم در خدمتتون هستم
اول اینکه ما یه قسمت صفر نوشتیم ولی اشتباهی پاک شد و از همون قسمت اول شروع کردیم! شما میتونبد قبل از خوندن قسمت دوم، قسمت اول داستان لاغری من رو از اینجا بخونید.
اما بریم سر اصل مطلب، کاهش وزن من. همونجور که توی قسمت اول گفتیم بعد از تلاشهای متعدد ناموفق برای لاغری، بعد از اون دکتر رفتن سرنوشت ساز و دیدن اشکهای مادر عزیزتر از جان، تصمیم جدی برای رژیم گرفتن و ورزش کردن رو گرفتیم. اما اگه راستش رو بخواین اولش خیلی سخته، وقتی عاشق غذا خوردنی و یه عمر چاق بودی و شکم و پهلوهات داره از حجم بالای چربی میلرزه، واقعا نمیدونی باید از کجا شروع کنی، ولی نکته ای که مهمه این هست که من هدفم رو مشخص کرده بودم و میخواستم واقعا بهش برسم. وقتی هدف داشته باشی و با قدرت اراده کرده باشی، هر سختی که توی راه باشه واست لذت بخش میشه و به نظر من رسیدن به هدف وقتی شیرین و قابل تحسینه که واقعا تلاش کرده باشی، برای همین به همه میگم که نباید دنبال راههای میانبر باشین و بخواین سریع لاغر شین. خیلی از افراد دنبال کاهش وزن سریع و آب شدن یهویی چربیهای شکم و پهلو هستن و مدام در حال خرید قرص و پودر لاغری! ولی نمیدونن 90 درصد این داروها جوری بهشون آسیب میزنه که بعدا عمرا بتونن جبرانش کنن. اون 10 درصد دیگه هم داخلش گچه!
خب بریم سر قضیه شروع طوفانی، آقا ما تصمیم گرفتیم اول از همه خوردن فست فود رو ترک کنیم، تو قسمت اول هم گفتم که بخاطر کنکور مجبور بودم تقریبا هر روز ناهار ساندویچ بخورم و یه جورایی معتادش شده بودم، برای قدم اول خورن فست فود رو کلا کنسل کردم تا به راه اصلی وارد بشم. تو مرحله بعد یه سری چیزای دیگه رو هم تا حد امکان کم کردم، مثل شیرینی و شکلات و آبمیوه و نوشابه و کلا چیزای شیرین، درسته که واسه خوردن شیرینی ولع داشتم و حس خوبی بهم میداد ولی سعی میکردم خودم رو کنترل کنم و فقط و فقط به لاغری و خوش تیپی فکر کنم. اعضای خونه هم همکاری میکردن و مواد غذایی ممنوعه رو نمیخریدن. اما به نظر خودم مهمترین قدمی که برای شروع کاهش وزن برداشتم، شروع ورزش بود، من با ایروبیک شروع کردم.
ایروبیک شاید به نظر برای آقایون مسخره به نظر بیاد، ولی من به شدت بهش علاقمند شدم. چون هم شاد و مفرح بود و بعد از تمرین به جای خستگی، ذهنم باز میشد و کلی انرژی میگرفتم، هم اینکه عرقم حسابی در میومد، ضربان قلبم بالا میرفت و احساس لاغر شدن داشتم. البته واقعا مربی خوبی داشتیم و با برنامه کلاسها رو پیش میبرد. اینو هم بگم، درسته که 150 کیلو بودم، ولی خرفت و تنبل نبودم و ورزش کردن رو دوست داشتم، جوری که بعد از یکی دو ماه صف اول کلاس وایمیستادم و پا به پای مربی ادامه میدادم. یه چیز باحالی هم که وجود داشت، جو صمیمی کلاس بود و چای سبزی که بعد از ورزش بهمون میدادن به طرز عجیبی لذت بخش بود و حس عجیبی بهم میداد.
یه چیزایی اذیتم میکرد، جایگزین کردن پنیر و تخم مرغ و نون سنگک به جای کره و مربا و نون بربری برای صبحونه، شکلات تلخ و میوه و بادام به جای چیپس و پفک و تخمه برای میان وعده، سیب زمینی و برنج و مرغ و گوشت سالم پخته شده به جای برنج روغنی و کباب و ساندویچ برای ناهار، قهوه به جای نوشابه و سالاد و مرغ به جای پیتزا برای شام، اول اذیت کننده بود، ولی بعدش تبدیل به یک آرمان شد! اینها خلاصه ای از مراحل اصلاح سبک زندگی بود، چیزی که کلید اصلی تناسب اندام هست و بعدا در موردش مفصل حرف میزنیم. یه نکته دیگه ای هم که دوس دارم بهش اشاره کنم اینه که وقتی ایروبیک ثبت نام کرده بودم، یکی از اقوام میگفت " آقا تو با این وزنت ایروبیک نمیتونی بری، لاغر نمیشی، آسیب میبینی و کلی مزخرفات دیگه، ولی خداروشکر که به حرفش گوش ندادم و کار خودم رو کردم. این خیلی مهمه که بیخیال حرفای بقیه بشین و کار خودتون رو بکنید، یه جمله حکیمانه هست که میگه :
" وقتی چاقی همه برات دکتر میشن و وقتی لاغر میشی تو واسه همه دکتر میشی"
پس به قول شاعر، گور بابای حرف مردم!
خب این طور بود که کاهش وزن ما شروع شد و روزها میگذشت، تا اینکه یه جاهایی استپ وزنی میکردم و داستان های مربوط به استپ وزنی که توی قسمت بعد در موردش صحبت خواهم کرد...