این ترم بهواسطه کلاس فلسفه تکنولوژیهای نوین رسانهای در مقطع دکترای مدیریت رسانه که در اون افتخار شاگردی یکی از اساتید بینظیر و ذوالفنون دانشگاه تهران رو داشتم -کسی که در کنار کار آکادمیک در حوزه رسانه و ارتباطات، سرشار از تجربیات طولانی، متنوع و گرانسنگ داخلی و بینالمللی است؛ یعنی بزرگوار ارجمند جناب آقای دکتر یونس شکرخواه - به خاطر مباحث مطرحشده پیرامون singularity و تقابل انسان و هوش مصنوعی، گریزی زده شد به سهگانه جذاب و پیشگام ماتریکس.
بعد از نزدیک دو دهه از دیدن چندباره این سهگانه وسوسه و البته مجاب شدم علیرغم کمبود وقت، این بار با نگاهی دقیقتر و برخواسته از دو دهه تجربه بیشتر و فارغ از جذابیتهای بصریای که در اون سالها خود تحولی بهحساب میاومد مجددا به تماشای این سه فیلم بشینم.
چیزی که برام بسیار عجیب مینمود نگاه دقیق، هنرمندانه و ساختارشکن "واچوفسکی"ها به فلسفه تقابل میان انسان و ماشین بود. درسته که در خیلی فیلمها نظیر مجموعه فیلمهای "ترمیناتور" هم بهنوعی به این موضوع پرداختهشده اما وجه غالب در اونها نوعا نه مباحث فلسفی و عمیق که تمرکز بیشتر روی قصهپردازی و روایت بصری جذاب برای مخاطب بود. اما کاری که در ماتریکس خصوصاً فیلم اصلی (1999) انجامشده چیزی فراتر از یک روایت جذاب با جلوههای ویژهایه که اتفاقا بدل به نوعی امضا در ابتدای قرن جدید هم شد و بسیاری رو به تکرار و گرتهبرداری از اون وادار کرد.
اگه ضعف عمومی دنباله فیلمهای شاهکار رو در تحلیل این سهگانه نادیده بگیریم باید بگیم در دو قسمت بعدی هم ردپای عمیق و پررنگ مباحث فلسفی و نگاه تا حدی مضطرب و بدبین سازندگان، به آینده پیشرفتهای خیرهکننده هوش مصنوعی، امثال من که عمیقاً علاقهمند و دنبال کننده مباحث تکنولوژیهای نوین و خاصه هوش مصنوعی هستم رو هم به فکر میاندازه و نگرانی امثال ایلان ماسک رو از شکست محتوم ما در مقابل هوش مصنوعی موجهتر جلوه میده.
اگه بگذریم از نگاه طرفداران داخلی توهم توطئه که میتونن از "هیچ" هم نشانههای فراماسونری یا مخالفت با فلان عقیده خاص رو در بیارن و دقیقاً در زمانی که فیلم بهشدت موردتوجه بینالمللی قرارگرفته بود، در رسانه ملی و مجلات متبوعشون، چپ و راست از تکتک عناصر فیلم، تعابیر عجیبوغریب استخراج میکردن، ولی انگار واقعا بشر، سرخوشانه و بیحواس داره به سمت این تقابل ناگزیر که در عموم پیشبینیهای علمی، میانه قرن حاضر رو نقطه شروعش عنوان میکنن، حرکت میکنه و معدود کسانی که به این موضوع هشدار میدن بعضا با عناوینی از قبیل دشمنان فنّاوری و technophobe نواخته میشن. به نظر میاد باید به این موضوع نه با نگاهی تکنوفیل یا تکنوفوب که کاملا واقعگرایانه و آبجکتیو، پیش از آنکه دیر شود پرداخت.
خلاصه بجز نوستالژی، تجربه جالبی بود دیدن دوباره فیلمی که شاید 20 سال پیش، چندان به عمق مباحث مطروحهاش توجهی نکرده بودی و امروز ملموستر از همیشه میشه با دنیای نقاشیشده اون همزادپنداری داشتهباشی.
طبیعتا منتظر اکران قسمت چهارم این مجموعه خواهیم بود...