همین نیم ساعت پیش، تصمیم گرفتم دیگه اون آدم سابق نباشم. کمتر محبت کنم به آدما، کمتر توجه کنم به حال و روزشون، کمتر وقت بذارم برای خوب کردن حال روحیشون. کمتر باشم تو زندگیشون. این آدمایی که میگم قطعا شامل مراجعین نمیشه. منظورم دوستام هستن. آدمای زندگیم. کسایی که تا همین الان، تمام زندگیم رو گذاشتم به پاشون. یجورایی خسته شدم از این همه « بودن برای دیگران »..
خوبی کردم، بدی دیدم.. توجه کردم، بی توجهی دیدم.. معرفت گذاشتم وسط، بی معرفتی دیدم.
شما هم اگر جای من بودید خسته می شدید مگه نه ؟
آدم از یه جا به بعد خسته میشه. کم میاره. میشکَنه... امشب من شکستم..
دیگه حتی به دوستای معمولیم هم نمیتونم اعتماد کنم.
از امشب، میخوام برای یه مدت نامعلوم، دورِ دوستام یه خط قرمز بکشم بذارمشون کنار.
نیاز به تنهایی دارم. خیلی تنهایی..