حجت محبی
حجت محبی
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

پنجره‌ی خیالی

مبتلايم ميكني، اينقدر ناكافي نباش

قدري از شوق دلت ولخرجي ويرانه كن

من كه در اين خانه بر بام خودم

مي نهم پا

میزنم دست

میروم تا شوق خود

سّر صحبت با تو من؟

صحبتی در کار باشد، شاید

در زنم بر خانه‌ات.

دور...

دور است از همینجا خانه‌ات

دور دور

اینقدر از دور ناکافی نباش...

بر خیالم داده‌ام پرواز

صبح یا شب میرسد

منتظر باش

منتظر باش تا خیالم در زند بر خانه‌ات

از فلانی و فلان کس هی مگو

بر خیالم گفته ام

آرام و آرام

مثل یک عاقل برو بر خانه‌اش.

عاشقانهشاعرانهپنجرهخیال
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده‌ست گردنده فلک نیز بکاری بوده است
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید