ویرگول
ورودثبت نام
الف نوشته
الف نوشتهدانشجوی زبان انگلیسیم اما دستی در نوشتن دارم؛ داستان های کوتاه و متن های تک صفحه‌ای:)
الف نوشته
الف نوشته
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

جهانی که در هم می‌لولید...

می‌لولید و من تنها تماشاگر بودم...
می‌لولید و من تنها تماشاگر بودم...

دلم نمی‌خواست ولی مجبور بودم

به تحمل کردن جهانی که در هم می‌لولید؛

از کوچه پرسیدم

که چرا غمگین است؟

خنده‌اش تلخ ولی شیرین بود!

به انگشت اشاره، جوی را نشانش دادم؛

گفتم: زندگی! از آنجا جاریست!

باز هم می‌خندید و لبی کج می‌کرد،

و به سوی چشم های آسمان می‌گریید؛

اشک هایش به زمین نقش میزد،

می‌رفت و جوی را پر می‌کرد؛

با صدایی گیرا، زیر لب دادی زد:

زندگی! از اینجا جاریست!

نخ و سوزنی برداشتم و

دوختم زبانم را به سقف کلمات،

تا که شاید لال شود و زندگی! از اینجا جاریست...

سوار پر پرواز پرنده،

با خجالت با شرم،

مهمان قصه شهر شدم؛

نفسم را حبس کردم و بعد،

راهی دیدن لولیدن این باغ شدم.

باغ ما دود می‌کرد،

زیر آواز جهان خم می‌شد؛

آتش شعله عشق، باغ ما را جهنم می‌کرد.

به زمین افتادم؛

به جهانی که در هم می‌لولید...

پر پرواز پرنده؟ رفت دستی برساند به نجات لانه!

مثل یک زنجیری، می‌دویدم به نجات لانه.‌..

من از پنجره باز، جهانی دیدم

که به من گفت کمک!

چه صدایی داشت آن جهان بی جان؛

و منم داد زدم:

وای کمک!

پنجره دل‌زده شد؛

شیشه ها را به نشانی بشکست!

نور را خفه کرد و دست تکان داد:

زندگی! از درونت جاریست...

صدایم خفه بود؛

داد میزدم ولی، هیچ، فایده‌ای نبود...

از نفس افتاده بودم، ولی از پا نه!

از دست رفته بود جانم، ولی حالا نه!

زیر پایم علف سبز شده بود؛

خیابان داد زد:

زندگی! از آنجا جاریست!

از جهانی که در هم می‌لولید...

داستانمتندلنوشتهتنهاییکتاب
۱۴
۶
الف نوشته
الف نوشته
دانشجوی زبان انگلیسیم اما دستی در نوشتن دارم؛ داستان های کوتاه و متن های تک صفحه‌ای:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید