نگاهی به اطراف میاندازم. به دیوار مدور و بی پنجرهای که در منظمترین حالت ممکن، آجر به آجر ساختهام خیره میشوم.
چند روزی است تنفسهایم سطحی شدهاند. هوا خیلی غلیظ است و اینجا، با قویترین لامپها هم روشن نمیشود. قرار نبود دیوارهایی به این بلندی بسازم، قصد نداشتم تنها شوم. فقط میخواستم با مرزی کم ارتفاع، از آدمهایی که درکم نمیکردند فاصله بگیرم. این آجرهای قهوهای، تکتک آنها، ایدهآلها و توقعاتی هستند که از دیگران داشتم، حالا تمامشان، مرا از آدمها دور کردهاند. گویی هیچگاه نمیشناختمشان.
خوشحال میشم نظرتون رو بدونم :)
______________________
چنل تلگرام من: pnta_rh@