ویرگول
ورودثبت نام
نــــــور زَده
نــــــور زَده
نــــــور زَده
نــــــور زَده
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

رویای ناقصی به نام عشق...

بغضم را قورت می دهم.......
بغضم را قورت می دهم.......

بغضم را قورت می‌دهم...

انگار التهابِ دردناکِ فراموشی روی سینه‌ام سنگینی می‌کند.

شاید تقصیر من بود......

من که فکر می‌کردم ابدی هستی!

من که چشمانم را به روی نبودن‌هایت بستم،

من که مثل کودکی خام خیال، خودم را غرق در رویای ناقصی به نام عشق کردم.

برای ناله‌هایت گوش شنوا بودم،

برای زخم‌هایت مرهم،

برای دیدنِ ستاره‌های چشمانت، لبریز از شوق...

اما کاش کور بودم،

کاش هرگز نمی‌دیدم...

کاش کر بودم و عاجز از شنیدن آوای بهشتیِ لبانت...که مرا به این جهنم کشانده.

ذهنم تقلا می‌کند.

هر بار روبه‌روی آینه، به خودم تلقین می‌کنم که تو را از یاد برده‌ام.

اما افسوس...

لبخندی از سرِ تمسخر روی لبانم می‌نشیند.

می‌دانم که دروغ می‌گویم...

و شاید..این دروغ آخرین حقیقتی ست که از تو برایم به جا مانده است.

عشقعاشقانهدلنوشتهنویسندگینوشتن
۶۸
۱۷
نــــــور زَده
نــــــور زَده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید